سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهترین و بروز ترین مطالب موجود را در این وبلاگ بخوانید

وضعیت زنان در آخرالزمان

کلمات کلیدی :

جامعه پیش از ظهور، جامعه‌ای مملوّ از فساد و بی‌بند و‌ باری‌های اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انسان‌نما، آن‌چنان فراگیر می‌شود که حالت عادّی به خود می‌گیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نموده‌اند، بسیار زیاد است.

zanan وضعیت زنان در آخرالزمان

یکی از مسائلی که در حکومت‌های آخرالزّمان مطرح است، بنا بر اخباری که از معصومان(ع) وارد گردیده است، سلطه و نفوذ زنان در امور سیاسی می‌باشد:
امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «… و آن هنگامی است که زن‌ها مسلّط شوند، کنیزان تسلّط پیدا کنند و کودکان حکومت کنند.»1
«هنگامی که زن‌ها بر تخت سلطنت چیره شوند و بر هر مردی چیره باشند و جز خواسته آنها عملی نگردد.»2
امام صادق(ع) می‌فرمایند: «و زنان را می‌بینی که به‌سان مردان، مجالس (کنفرانس) راه می‌اندازند.»3

وضعیّت اقتصادی زنان درآخرالزّمان

یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که بشر در آخرالزّمان با آن سخت دست به گریبان است، مسائل و مشکلات اقتصادی است. نابه‌سامانی عظیم اقتصادی در سرتاسر جهان به وقوع می‌پیوندد و زنان از این واقعه شوم، در امان نخواهند بود؛ بلکه بیشترین ضربه را آنها خواهند خورد.
امام صادق(ع) در بیان نشانه‌های ظهور می‌فرمایند: «بعضی از مردان را می‌بینی که از راه فساد زنان خود ارتزاق می‌کنند.»4
حضرت علی(ع) در بیان نشانه‌های ظهور می‌فرمایند: «زنان در آخرالزّمان به خاطر حرص به دنیا در کسب و کار همسران خود شرکت می‌نمایند.»5

وضعیّت اجتماعی زنان در آخرالزّمان
1? عدم امنیّت برای زنان: از انحرافات خطرناک که جامعه پیش از ظهور به آن گرفتار می‌گردد، بی‌امنیّتی خانوادگی و ناموسی است، این مسئله آن‌چنان فراگیر می‌شود که کمتر کسی می‌تواند یا می‌خواهد از آن جلوگیری نماید.»6
حضرت علی(ع) در این خصوص می‌فرمایند: «سفیانی در حالی که نیزه‌ای در دست دارد، زنی باردار دستگیر می‌نماید و به یکی از یارانش می‌گوید: به او تعدّی نما و او سپس شکم زن را می‌درد و جنینش را بیرون می‌آورد و هیچ کس نمی‌تواند چنین وضعیّت هولناکی را تغییر دهد.»7
2? هبوط مسائل اخلاقی و انسانی در زنان: جامعه پیش از ظهور، جامعه‌ای مملوّ از فساد و بی‌بند و‌ باری‌های
اخلاقی است، کردارهای حیوانی گروهی انسان‌نما، آن‌چنان فراگیر می‌شود که حالت عادّی به خود می‌گیرد. روایاتی که این وضع اخلاقی پیش از ظهور را بیان نموده‌اند، بسیار زیاد است.
محمّد بن مسلم می‌گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ امام(ع) فرمودند: «آنگاه که مردها خود را شبیه زنان نمایند و زن‌ها شبیه مردان شوند، آنگاه که مردان به مردان اکتفا کنند و زنان به زنان.»8
و در حدیثی از امام صادق(ع) است که فرمودند:
«… در آن زمان زنان را می‌بینی که از بذل خود به کفّار هیچ واهمه‌ای ندارند.»9
امام علی(ع) می‌فرمایند: «ظاهر می‌شود در آخرالزّمان که بدترین زمان‌هاست، زنانی که در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند.»10
3? افزایش زنان بی‌سرپرست: در آخرالزّمان وضعیّت به گونه‌ای است که بر اثر جنگ‌های پی در پی، تعداد مردان کاهش چشمگیری می‌یابد و به همین دلیل، زنان زیادی بی‌سرپرست می‌گردند و به دنبال کسی هستند تا سرپرستی ایشان را به عهده گیرد.
رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «قیامت برپا نمی‌شود، مگر اینکه برای پنجاه زن یک سرپرست باشد.»11
و در حدیث دیگری می‌فرمایند: «زمانی فرا رسد که پنجاه زن با یک مرد رو به رو شده، یکی می‌گوید: ای بنده خدا مرا بخر و دیگری می‌گوید به من پناه ده.»12
با مقایسه اخباری که در مورد زن آخرالزّمان به ما رسیده و وضعیّت کنونی زن از حیث اجتماعی و اخلاقی، بین زن امروز و زن آخرالزّمان شباهت بسیاری دیده می‌شود. امّا این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که نمی‌توان فساد اخلاقی را برای تمام زنان تعمیم داد، زیرا در آن زمان، زنان آگاه، عفیف و باایمانی نیز وجود دارند که از اوضاع بد آن زمان متأثّرند. امّا وضع عمومی به شکل دیگری است.13

پی‌نوشت‌ها:
1? کامل سلیمان، روزگار رهایی، ترجمه علی اکبر مهدی‌پور، ج2، ص 761 به نقل از بشار\ الاسلام، صص 41 و 44?
2? محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص 259?
3? همان، ص 257?
4? همان.
5? لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 428?
6? سیّده ارغوان حیدری، «زن، انتظار، ظهور»، ماهنامه شمیم یاس، سال سوم، ش 8، آبان 1382، ص 8?
7? همان، ص 9? به نقل از مقدّسی شافعی سلمی، عقدالدرر، ص 409?
8? منتخب الاثر، ص 292?
9? بحارالانوار، ج52، صص 257 و 258?
10? منتخب الاثر، ص 426?
11? «زن، انتظار، ظهور»، همان، ص 9، به نقل از احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص 120?
12? همان، به نقل از بحارالانوار، ج52، ص 250?
13? همان.

منبع: موعود




اعتراف های تکان دهنده شیطان در قیامت

کلمات کلیدی :

هرچیزی تو این دنیا رسم و رسمی داره ,رفاقت دوستی هم از اون دسته کارهایی که برای خودش رسم و رسوم داره ,رسم و رسومی که اگر به اون ها پایبند نباشی رفاقتی باقی نمی مونه که هیچ ,دشمنی هم به وجود می آد .

معمولا رسم و رسوم رفاقت بین افراد مختلف فرق می کنه ,اما خدای متعال و اولیای الهی نیز یه رسم و رسومی برای رفاقت ها و دوستی ها قرار دادن و به همه توصیه کردن که اگر می خواهید رفاقتی داشته باشید سعی کنید در محدوده همین رسم و رسوم باشه و گرنه رفاقت شما فایده ای نداره و زود تموم میشه .

برای مثال در هر رفاقتی ممکنه جرو بحث به وجود بیاد اما رسم دوستی اینه که مواظب باشیم که در جر و بحث ها بدی دوست خدمون را به زبان نیاریم چرا که یکی از آداب دوستی این بیان شده که:

قال الصادق علیه السلام: هرگاه از آشنایان و برادرانت کسی بود که سه بار بر تو عصبانی شد اما درباره‌ات بدی نگفت او را به دوستی خود انتخاب کن.(امالی صدوق / 532)

یکی دیگه از رسم و رسوم دوستی با دیگران اینه که رفیق نیمه راه نباشی چرا که این مسئله خیلی دیده میشه که افراد به خاطر مسائل مختلف (مادی و معنوی)با  شما دوستی می کنن  و وقتی شما به اونها احتیاج داری رهات می کنن و رفیق نیمه راه می شن.

نمونه بارز این رفیق نیمه راه بودن کسی نیست به جز شیطان که تو دنیا بسیار با شما گرم می گیره و خوش و بش می کنه, اما درست وقتی که شما به کمکش نیاز داری رو در روی شما می ایسته و میگه من از تو بدم می آد .به همین خاطر خداوند متعال بارها و بارها انسان ها رو از دوستی و همراهی با شیطان منع کرده و یکی از صفات و ویژگی های شیطان رو رفیق نیمه راه بودن اون معرفی می کنه :

(کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ : چون حکایت شیطان که به انسان گفت: «کافر شو.» و چون [وى‏] کافر شد، گفت: «من از تو بیزارم، زیرا من از خدا، پروردگار جهانیان، مى‏ترسم.)( الحشر :  16)

شیطان در آخرین سخنرانی خود در قیامت نیز وقتی کار حسابرسی تمام می شه  از این صفت خود پرده بر میداره و صراحتا اعتراف می کنه و خودشو رفیق نیمه راه معرفی می کنه و میگه:

(وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم:و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت‏] شیطان مى‏گوید: «در حقیقت، خدا به شما وعده داد وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید. من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏دانستید کافرم». آرى! ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت.( إبراهیم :  22)

نتیجه سخن اینکه در انتخاب دوست به رسم و رسوم هایی که بیان شده توجه ویژه داشته باشیم و حد و مرزهای دوستی را رعایت کنیم وگرنه در دام هایی گرفتار می شیم که بیرون اومدن از اونها خیلی کار آسونی نخواهد بود.

منبع: حافظان نور




ذکر آیتالله بهجت برای رفع مشکلات معیشتی

کلمات کلیدی :

به گزارش جوان‌آنلاین،مرحوم آیت‌الله حاج شیخ علی افتخاری گلپایگانی که از شاگردان آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت محسوب می‌شد درباره نحوه برخورد این عالم ربانی با مردم و سلوک فردی‌شان اینگونه بیان می‌کند.

behjat ذکر آیت‌الله بهجت برای رفع مشکلات معیشتی

اهتمام آیت‌الله بهجت به مباحث امامت و مداومت او بر ادعیه و زیارات مأثوره، ساده زیستی و شهرت گریزی ایشان در کنار تأکید بسیار بر تعقل از ویژگی‌های برجسته ایشان است.

ایشان تا جایی که در توان داشت نمی‌خواست پاسخ رد به مراجعه‌کنندگان بدهند. یک روز حوالی ساعت 5/9 صبح به خانه‌شان رفتم. منزل ایشان کوچک بود و سه اتاق داشت. یکی از اتاق‌ها اندرونی بود و دیگری اتاقی که بخشی را به کتابخانه و بخش دیگری را به پذیرایی از مهمانان و مراجعه‌کنندگان اختصاص داده بودند.

من هر روز حدود نیم ساعتی خدمت ایشان می‌رفتم و ایشان هم روی لطف و توجهی که به من داشتند، کلید منزلشان را به من داده بودند که هر وقت بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز دیدم که شخصی دم در ایستاده و آقا هم به خاطر گرمای تابستان با یک پیراهن نازک و عرقچین دم در آمده‌اند و دارند با او حرف می‌زنند.

جلو رفتم و سلام کردم و دیدم آن شخص دارد از دست تنگ و فشار معیشت با آقا صحبت می‌کند و از ایشان می‌خواهد دعایی را به او تعلیم بدهند تا از وضعیت مشقت‌بار خود خلاص شود.

آقا به ایشان فرمودند:«صبح و شب این دعا را بخوانید: اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک.» آن آقا گفت:«یادم نمی‌ماند. بی‌زحمت بنویسید و بدهید.» آقا به من فرمودند:«آقای افتخاری! بنویسید و به ایشان بدهید.» من خودم می‌خواستم «بطاعتک عن معصیتک» را هم بیفزایم که آقا فرمودند:«این کار را نکن.» آقا فرمودند:«بعد از آن هم صلوات بفرستید. ان‌شاءالله اثر دارد.»




تاثیرات خواندن دعای فرج در زندگی ما

کلمات کلیدی :

تاثیرات خواندن دعای فرج در زندگی ما:

 1? فرمایش حضرت ولی عصر علیه السلام: بسیار دعا کنید برای فرج که فرج شما در آن است.

2? این دعا سبب زیاد شدن نعمت هاست.

3? اظهار محبت قلبی است.

4? نشانه انتظار است.

5? زنده کردن امر ائمه اطهارعلیهم السلام است.

6? نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان است.

7? اداء قسمتی از حق آن حضرت است،که اداء حق هر صاحب حقی، واجب ترین امور است.

8? مایه ناراحتی شیطان لعین است.

9? تعظیم خداوند و دین خداوند است.

10? حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق او دعا میکند.

11? شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او میشود.

12? شفاعت پیغمبر صلی الله علیه و اله ان شاءالله شامل حال او میشود.

13? این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.

14? مایه استجابت دعا میشود.

15? اداء اجر رسالت است.

16? مایه دفع بلاست.

 17? سبب وسعت روزیست ان شاءالله.

18? باعث آمرزش گناهان است.

19? سبب تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب میشود.ان شاءالله.

20? سبب رجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت میشود.ان شاءالله.

21? از برادران پیغمبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.

22? فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان زودتر واقع میشود.

23? پیروی از پیغمبر و امامان علیهم السلام خواهد شد.

24? وفای به عهد و پیمان خداوند است.

25? آثار نیکی به والدین برای دعا کننده حاصل می گردد.

26? فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.

27? زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل اوست.

28? سبب طولانی شدن عمر است.ان شاءالله.

29? تعاون و همکاری در کارهای نیک و تقواست.

30? رسیدن به یاری و نصرت خداوند  و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند است.

31? سبب هدایت به نود قرآن مجید است.

32? نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.

33? به ثواب طلب علم نائل می گردد.ان شاءالله.

34? از  عقوبت های اخروی ان شاءالله در امان می ماند.

35? هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.

36? این دعا اجابت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.

37? با امیرالمومنین علیه السلام و در درجه آن حضرت خواهد بود.

38? محبوب ترین افراد نزد خداوند خواهد بود.

39? عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله می شود.

40? ان شاءالله از اهل بهشت خواهد شد.

41? دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله شانل حالش میگردد.

42? کردارهای بد به کردارهای نیک مبدل میشود.

43? خداوند متعال در عبادت او را تأیید می فرماید.

44? ان شاءالله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.

45? ثواب کمک به مظلوم را دارد.

46? ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.

47? پاداش خونخواهی حضرت ابی عبدالله الحسین را دارد.

48? شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را دارد.

49? نور او برای دیگران نیز روز قیامت درخشان می گردد.

50? هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت میکند.

51? دعای امیرالمومنین در روز قیامت شاملش می گردد.

52? بی حساب داخل بهشت می شود.

53? از تشنگی روز قیامت در امان می ماند.

54? در بهشت جاودان است.

55? مایه خراش روی ابلیس و  مجروح شدن دل او است.

56? روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت میکند.

57? خداوند عزوجل از خدمتگزاران بهشت نصیبش میکند.

58? در سایه گسترده خداوند قرار گرفته و رحمت بر او نازل میشود.مادامی که مشغول آن دعا باشد.

59? پاداش نصیحت مومن را دارد.

60? مجلسی که در آن برای حضرت قائم عجل الله فرجه دعا شود محل حضور فرشتگان می گردد.

61? دعا کننده مورد مباهات خداوند می شود.

62? فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.

63? از نیکان مردم پس از ائمه اطهار علیهم السلام می شود.

64? این دعا اطاعت از اولی الامر است که خداوند اطاعتشان را واجب ساخته.

65? مایه خرسندی خداوند عزوجل می شود.

66? مایه خشنودی پیغمبر صلی الله علیه وآله می شود.

67? این دعا در عالم برزخ و قیامت مونس مهربانی خواهد بود.

68? از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت می دهد.ان شاءالله.

69? حساب او آسان است.

70? این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.

71? این عمل بهترین اعمال است.

72? باعث دوری غصه ها می شود.

73? دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور امام علیه السلام است.

74? فرشتگان درباره اش دعا می کنند.

75? دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام شامل حالش می شود.

76? این دعا تمسک به ثقلین(کتاب و عترت) است.

77? چنگ زدن به ریسمان الهی است.

78? سبب کامل شدن ایمان است.

79? مانند ثواب همه بندگان است.

80? تعظیم شعائر خداوند است.

81? ثواب کسی که زیر پرچم حضرت قائم  علیه السلام شهید شده را دارد.

82? این دعا ثواب کسی که با پیغمبر صلی الله علیه و آله شهید شده را دارد.

83? ثواب احسان به مولای ما حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه را دارد.

84? در این دعا ثواب گرامی داشتن عالم هست.

85? پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.

86? در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.

87? درجات او در بهشت بالا می رود.

88? از بدی حساب در روز قیامت در امان است.

89? به بالاترین درجات روز قیامت نائل می شود.

90? و رستگاری به سبب شفاعت فاطمه زهرا را در پی دارد.

برگرفته از کتاب الفبای مهدویت




مدیتیشن حربه ای برای حذف مراقبه اخلاقی است

کلمات کلیدی :

حربه ای برای حذف مراقبه اخلاقی استReviewed by گروه چشمان منتظر on Jan 8 Rating:

مدیتیشن مدیتیشن حربه ای برای حذف مراقبه اخلاقی است

مدیتیشن به زبان ساده چیزی نیست به جز خاموشی ذهن و با هستی یکی شدن و در خدا حل شدن.

 

جمل? بالا چکید? باور کسانی است که به مدیتیشن اعتقاد دارند. در جمله فوق بیش از هر چیز به معناگرایی در مدیتیشن و ارتباط با خداوند تأکید شده است. اما به راستی حقیقت مدیتیشن چیست؟ پیامدهای آن کدام است؟ چه نسبتی با تهذیب نفس و خودسازی دارد؟ سؤال مهم‌تر این است که مدیتیشن با عبادت اسلامی چه تفاوتی دارد؟ آیا این دو با هم یکی هستند؟

ابتدا باید دانست که مدیتیشن منحصر به هیچ مکتب و آیینی نیست. مثلاً همه میدانیم که عقیده به عصمت امامان دوازده‌گانه، منحصر به شیعیان است. اما در مورد مدیتیشن این گونه نیست که باور به مدیتیشن مربوط به دین یا آیین خاصی باشد.

البته بعضی از مکاتب اساساً به مدیتیشن اعتقادی ندارند. اما مکاتبی که به مدیتیشن اعتقاد دارند، اگر چه در فنون و مدل‌های مدیتیشن با هم کاملاً یکسان نمی‌اندیشند و هر کدام به صورتی این کار را انجام می‌دهند، اما اعتقاد به اصل این عمل در هم? آن‌ها وجود دارد.

خاستگاه مدیتیشن

مدیتیشن در شرق، به خصوص در هند جایگاه ویژه‌ای دارد که در غرب با نام «مراقبه» از آن یاد می‌شود. مدیتیشن در میان مکاتب شرقی، در یوگا جایگاهی رفیع دارد. یوگا از یک طرف با گارد ورزشی وارد شده و از سوی دیگر به متافیزیک و معناگرایی دعوت می‌کند. اما سرگذشت عبادت در یوگا خواندنی است.

عبادت در یوگا در قالب مراقبه هندی تعقیب می‌شود. مراقبه هندی که امروزه در غرب از آن به مدیتیشن هم یاد می‌شود، همان چیزی است که در یوگا برچسب عرفان به خود گرفته و ادعای سعادت بخشی به هوادارن یوگا را دارد.

اگر چه در این نوشتار مدیتیشن را با توجه به جایگاه آن در یوگا بررسی می‌کنیم؛ اما از آن جا که گفته‌های ما در باب اصل مدیتیشن است، هر مکتبی که به مدیتیشن باور دارد، بالتبع این نواقص و نارسایی‌ها در مورد آن هم جریان خواهد داشت.

معنای مدیتیشن

یکی از شکل‌های عبادت در مکاتب شرقی از جمله در یوگا، «مانترا و مدیتیشن» است که نام «دیانا» هم بر آن اطلاق می‌شود؛[1]مثلاً مدیتیشن «جاپا» یکی از انواع دیانا است.[2]

برای مدیتیشن فواید زیادی را ادعا کرده‌اند:

1?مدیتیشن، صلح و آرامش مطلق به انسان ارزانی می‌دارد که در آن از تفکرات و اوهام خبری نیست.

2? با کمک تمرین‌های مدیتیشن یوگا، فرد از حلقه تولد و مرگ(تناسخ) رها می‌گردد.

3? رهایی از گناه و منیت و رسیدن به خودِ بزرگ.[3]

مهم‌ترین ادعا در مدیتیشن دو خاصیت است: اول با تکرار مانترا روح فرد از گناه مبرّا می‌شود. دوم این که انسان از حلقه‌های رنج، تولد و مرگ نجات پیدا می‌کند.

از آنجا که یکی از مسلّمات مکاتب شرقی، تناسخ و گرفتاری در چرخه «سامسارا» است، از «مانترا» برای این آزادی کمک می‌گیرند. مانترا از «مان» به معنای فکر کردن و «ترا» به معنای محافظت کردن یا آزاد شدن از حلقه‌ی سامسارا است.

مانترا کلمه‌ای است که هنگام تمرکز و مدیتیشن، آن را مرتباً تکرار می‌کنند. معادل این عبارت را در فارسی «ذکر» گفته‏اند.[4]

در میان مدیتیشن‌های یوگا، مراقبه «جاپا» جایگاه ویژه‌ای دارد. جاپا عبارت است از تکرار هر مانترا یا یک نام مقدس، حتی اگر نام یک الهه یا بت باشد.[5]در یوگا ادعا شده‌ از آن رو که تمرین‌های مشکل «هاتایوگا» برای اکثر انسان‌ها امکان‌پذیر نیست. «جاپا‌یوگا» یا تکرار نام‌های مقدس، ساده‌ترین راه برای رسیدن به روشن‌بینی است. [6]

در «گیتا» کتاب مقدس هندو به اهمیت جاپا اشاره شده است که انجام جاپا منجر به «ساما‏دهی» و ارتباط و همدلی با خداوند می‌گردد. انجام جاپا باید به صورت عادت درآید. همراه با اخلاص، به صورت نیایش، توأم با عشق و ایمان و اعتقاد؛ چون هیچ یوگایی بالاتر از جاپا وجود ندارد. مانترای اُم AUM که ذکر برهمن است، در مراقبه‌ جاپا مورد تأکید است و توصیه و تأکید بر مانترای اُمبرای درک معانی درونی و شهود معنوی در یوگا آمده است.[7]

هدر دادن انرژی معنوی در مدیتیشن

در تهذیب نفس، انسان‌ها باید سرمایه‌های ذهنی و روحی خویش را در جهت کسب خصلت‌های شایسته به کار گیرند و با این ذخایر روحی، به خالق خویش پل بزنند و قدمی در راه رضایت او بردارند.

قوای ذهنی انسان که در متون اخلاقی اسلام، ابزار بسیار قوی برای درک عالم مثال معرفی شده و با نام قوه خیال از آن یاد شده است، یکی از نعمات خداوند برای درک حقایق عوالم بالاتر است. اما جالب این است که در مدیتیشن این قوا نه تنها ابزار دیده نمی‌شوند، که مانعی برای سلوک معنوی تلقی می‌شوند.

عملی به نام بی‌ذهنی که در مدیتیشن از آن بارها و بارها به عنوان عمل مثبت نام برده می‌شود، در حقیقت قائل شدن به مزاحم بودن ذهن است. آن چه در فرآیند مدیتیشن انجام می‌شود، تخلیه ذهن است و آن چه باید تعقیب شود، راندن و پس زدن خطورات و وسوسه‌های ذهنی و در نتیجه «مرخص کردن ذهن» است.

چنان‌که یک لفظ می‌تواند انسان را به فضای مدیتیشن وارد کند، همین‌طور ممکن است ‌سماع صوفیانه، آدمی را به حالتی خلسه گونه ببرد و نوعی از وانهادگی درونی را به ارمغان آورد.[8]بنابر این در مراقبه و مدیتیشن، نیروهای مهاجم نابود نمی‌‌شوند و اقدامی برای ریشه‌کنی این‌گونه امواج مزاحم صورت نمی‌گیرد؛ بلکه عملیات تهذیب، صرف «پس راندن افکار» می‌شود.

در فرآیند مدیتیشن، مشکل از اساس حل نمی‌‌شود و ذهن هم‌چنان منتظر افکار مخرب است و این‌گونه افکار، هم‌چنان به سمت ذهن هجوم می‌آورند. البته در یک اقدام منفعل، با آن‌ها مدارا می‌شود و با هل دادن ذهن به کناری، فقط جلوی صدمات آنی به ذهن گرفته می‌شود؛ به عبارت دقیق‌تر آن‌چه در حقیقت در مراقبه اتفاق می‌افتد، رفع است، نه دفع.

نتیجه این که در مدیتیشن هر ‌چند به طور موقت ممکن است انسان از ناحیه ذهن احساس آرامش کند، اما چون ذهن از قوای مفید خالی می‌شود، عملاً توانمندی جدیدی در آن رخ نمی‌‌نماید و حتی از تشویش‌ها رهایی نمی‌‌یابد و اگر زمینه‌ای پیش آید، دوباره ذهن درگیر تنش‌ها و پراکندگی‌ها خواهد بود. در نهایت این که استرس‌های ذهنی و تنش‌‏های درونی همچنان باقی‏اند و قدمی ریشه‌‏ای در مداوای آن‌ها برداشته نشده است.

مدیتیشن با همدردی چه نسبتی پیدا می‌کند؟

در مدیتیشن توصیه می‌شود که باید از شرِّ پراکندگی فکر خلاص شد. به دنبال آن ادعا می‌شود که ذهن آرام، یعنی رسیدن به آگاهی خالص. این آگاهی خالص همان چیزی است که از جنس معنویت و تهذیب نفس است.

بماند که این آگاهی که ادعا می‌شود؛ اولاً حاوی هیچ علم و معلومات جدیدی نیست و به علاوه رضایت خداوند را در پی ندارد. اما سؤال مهم این است که اگر این خلوت گزینی اتفاق بیفتد در ساحت روح چه تغییراتی نسبت به هم نوعان رخ می‌دهد؟ یعنی حال که پیوندی با عالم معنا حاصل نشد، آیا پیامد مثبتی برای انسان دوستی ایجاد می‌کند(نتیجه اجتماعی)؟ فرایند «نظاره گری محض» که در مدیتیشن مطلوب معرفی می‌شود، به مرور یک لازم? منفی را ایجاد کرده و به آن دامن میزند.

از آنجا ‌که در مدیتیشن و خلوت گزینی هندی، باید با تمام افکار و خیالات مزاحم، عادی برخورد کرد و فقط شاهد رفت ‌و آمد افکار بود و به نظاره، بسنده نمود؛ نظاره‌گر باید همه چیز را غیر واقعی ببیند و همه امور را با خود، بیگانه فرض کند و با «عینک وهم» به همه چیز بنگرد. چون اگر قرار باشد با اخبار و رویدادها، جدی برخورد کرده، حسّاسیّت به خرج دهد، «نظاره‌گری محض» اتفاق نمی‌‌افتد.

هر‌چند آن‌چه از ناحیه شاهد اتفاق می‌افتد «بی اعتنایی» در برابر پدیده‌های خارجی است، اما در حقیقت، دادن رای موافق به هر چیزی است که در عالم خارج اتفاق می‌افتد؛ زیرا ناظر، قصد رویارویی با هیچ چیزی را ندارد و خوب و بد همه می‌آیند و می‌روند و او فقط باید خود را دور نگه دارد و خویشتن را در معرض قرار ندهد.

نتیجه چنین تعاملی با واقعیات دنیای خارج، دادن رأی ممتنع به همه‌چیز و کنار کشیدن از هر‌گونه رفتار اصلاحی در عرصه اجتماع است. آن‌چه در نهایت رقم می‌خورد «عدم احساس مسئولیت» در برابر انسان‏ها و از بین رفتن «روح همدردی» با دیگران است.

ممکن است گفته شود کسانی که مدیتیشن می‌کنند این گونه نشده‌اند، در پاسخ می‌گوییم که قوای عاطفی در انسان بسیار قوی است. خداوند انسان‌ها را مجهز به عواطف و احساسات آفریده و عواطف هیچ گاه کاملاً ریشه کن نشده و بالاخره در باطن انسان‌ها سوسو می‌زنند. پیامد مدیتیشن تضعیف این عواطف است، نه ریشه کنی آن‌ها.

مدل اخلاقی در اسلام نه تنها عواطف را کم رنگ نکرده، بلکه آن‌ها را ارتقا داده و به رقت آن‌ها کمک می‌کند. در تهذیب نفس حقیقی، این قوا رشد کرده و به مرتب? بالاتر می‌رسند. اما در مدیتیشن نه تنها ارتقا نمی‌یابند که تضعیف شده و به مرور به مدارا با همه چیز(چه رویدادهای مثبت و چه منفی) تبدیل می‌شوند. روشن است که مدارا با رویدادهای منفی در جامعه مطلوب نیست و عرفان حقیقی با مجاهده و اصلاح‌گری و حماسه و شور همراه است نه با تن دادن به همه چیز.

تفاوت مدیتیشن با خودسازی

بعضی تصور می‌کنند که نتیجه مدیتیشن، همان چیزی است که در متون اسلامی خودسازی یا تهذیب نفس نام گرفته است. اما باید چند نکته را جهت تفکیک بین تهذیب نفس و مدیتیشن در نظر داشت. مطلب اول این که در اسلام خودسازی در قالب کنار گذاشتن صفات رذیله دنبال می‌شود. یعنی اگر موفق شود که رذایل اخلاقی همانند دروغ، غیبت، حسد و دیگر صفات ناشایست را کنار بگذارد، به خودسازی نایل شده است.

اما در مدیتیشن اساساً به مبارزه با صفات منفی دعوت نمی‌شود و کنار گذاشتن رذایل مطرح نیست. روشن است اگر کسی روزانه نه یک بار که چند بار مدیتیشن کند، با صفات روحی خود کاری نکرده است؛ یعنی نه صفات بد را از بین برده و نه صفات نیکو را در خود ایجاد کرده است.

در مدل اخلاقی اسلام، قوای ذهنی نه فقط تعطیل نمی‌‌شود، که این قوا پیوسته به شناسایی امیال منفی و هَرَس درون مشغول است. کار ذهن در مراحل ابتدایی سلوک، کمک به پیراستن درون است و در مراحل بالاتر که کار سالک از پیرایش درون به آرایش روح می‌رسد و سالک با افزودن ذخایر معنوی خود، به مراتب فنا نزدیک می‌شود، قوای ذهنی با تفکر و تأمل بر آیات آفاقی و انفسی، ایفای نقش می‌کنند و در مقامات بالاتر با تأمل بر اسما و صفات حق، به عروج روح کمک می‌نمایند.

نتیجه این که در این مدل، آشفتگی ذهنی از ابتدا شکل نمی‌‌گیرد. از آن‌جا که انرژی ذهن به کار گرفته می‌شود و قوای او رها نیستند، ذهن پذیرای خطورات و وسوسه‌ها نخواهد بود.

علی(ع) فرمود: «طوبی لمن شَغَلَه عیبه عن عیوب الناس؛ خوش به حال کسی که پرداختن به خود، او را از مشغول شدن به دیگران بازداشته است».[9]

در مدیتیشن یوگا هر چند به بدن توجه ویژه می‌شود و یوگی‌ها با بدن تکنیک‌های زیبایی را انجام می‌دهند. چون توجه به بدن، با تعالی معنوی و رضایت خداوند پیوند نمی‌‌خورد، فقط تقویت نیروی جسمی است و پرورش جسمی در نهایت باعث سرگرمی انسان و حد‌اکثر فایده آن، آرامش ذهن است. صد البته آرامش ذهنی، کم‌ترین ارتباطی با شکوفایی استعدادهای معنوی آدمی و تعالی معنوی او ندارد.

اما در اسلام به بدن(از این نظر که باید به کمال اخروی منجر شود) توجه می‌گردد و این طور نیست که فرصت محدود عمر به یادگیری تکنیک‌های «آسانا» بگذرد و دست آخر هم انسان با کالایی به سرای آخرت قدم ‌گذارد که برای آن منزلگاه سودی ندارد.

چنان‌که گفته شد مدل خودسازی در اسلام «مدل کار با ملکات روحی» است؛ یعنی انسان معنوی کسی است که خصلت‌های الهی مانند راستگوئی، امانت داری، بندگی خداوند را تحصیل کرده و خصلت‌های منفی مانند تهمت، خودخواهی، جاه طلبی و دیگر خصال منفی را در خود ریشه کن کند. طبیعی است که قو? ذهن، نه تنها مانع دیده نمی‌شوند، بلکه مددکار سالک و زور بازوی عارف تلقی می‌شوند و برای ایجاد ملکات روحی، بیشترین استفاده از همین قوه صورت می‌گیرد.

کارشناس حوزوی معنویت‌های نوظهور،

حجت الاسلام حمزه شریفی دوست

/925/م11/ر

[1]. جاپا یوگا، ص37؛ دم گستری در یوگا، ص 138 و 139?

[2]. هر گاه توجه بر چیزی متمرکز شود، آن را دارانا خوانند. هر گاه آگاهی و همواری به سوی نقطه‌توجه جاری شود، دیانا خوانند. هر گاه همان آگاهی که سرشت نهادینش به پاکی می‌درخشد و گویی بی‌کران است،آن را سمادی خوانند. چون دارَنا و دیانه و سمادی را با هم عمل کنند، آن را سنیَمه خوانند. ر.ک: هستی بی‌کوشش، یوگا سوتره‌های پتنجلی، ص 125?

[3]. جاپا یوگا، ص 17 و 34?

[4]. دایره المعارف یوگا، سووامی شیواناندا، ترجمه‌ رضا رامز، ص 45?

[5]. دم‏گستری در یوگا، ص85 ؛ جاپا یوگا، ص 35?

[6]. جاپا یوگا، ص35?

[7]. همان، ص 203?

[8]. حرکات انرژی‏زا، بلون و جونز،آرام؛ تجسم خلاق، 1386، ص 58?

[9]. نهج البلاغه، خطبه 176?

منبع:رسا




رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع)

کلمات کلیدی :

رابطه خضرع با اهل بیتع رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع)

بسیاری از روایات و احادیث دلالت دارنـد که حضـرت خضـر(ع) رابطه بسیار خـوبی با اهل بیت پیامبر(ص) داشته؛ بلکه طبق فرمایـش امام رضا(ع) هر روز نزد معصومان(ع) می‌رفته و عرض سلام می‌کرده است.

حضرت فرمود: «و انّه لیاءتینا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نری شخصه».

سلام خضر نبی به پیامبر(ص) و علی(ع)

روزی علی(ع) همراه پیامبر(ص) از راه مدینه عبور می‌کردند؛ ناگاه مردی بلند قامت و چهارشانه … جلو آمد و بر پیامبر(ص) سلام کرد و احترام شایانی نمود. سپس رو به علی(ع) کرد و گفت:

سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای خلیفه چهارم، آنگاه به رسول خدا(ص) رو کرد و گفت: آیا این گونه نیست که گفتم؟ رسول خدا(ص) فرمود: «آری چنین است.» آن شخص ناشناس از آنجا رفت.

علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: «این چه لقبی بود که این مرد ناشناس به من داد و شما هم آن را تصدیق کردید، آیا من خلیفه چهارم هستم؟» پیامبر(ص) فرمود: «حمد و سپاس خدا را، همان‌گونه که او گفت تو خلیفه چهارم هستی؛ زیرا اوّلین خلیفه، آدم(ع) است. و دومین خلیفه داوود(ع) است و سومین خلیفه هارون، برادر موسی(ع) است که خلیفه موسی شد و خداوند در (آیه 3 سوره توبه) می‌فرماید: «و این اعلامی است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حجّ اکبر (عید قربان) که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزار است.» ای علی! ابلاغ کننده برائت از مشرکان از جانب خدا و رسولش تو هستی و تو وصّی و وزیر من می‌باشی و دین مرا ادا می‌کنی. … پس تو چهارمین خلیفه می‌باشی؛ چنان‌که آن شخص با این عنوان بر تو سلام کرد. آیا می‌دانی او چه کسی بود؟ او برادرت خضر(ع) بود.»

نورانیّت دل

خضر نبی(ع) در محضر امام حسن مجتبی(ع) حاضر شد و سؤالاتی را با وی در میان نهاد و از جمله پرسید: چرا آدمی گاهی مطالبی را که می‌داند، به یاد نمی‌آورد؟

امام(ع) پاسخ فرمودند: «قلب بشر بر حق استوار است و با حق عجین گشته و روی حق حجاب نهاده شده است، پس اگر بر محمّد و آل محمّد سلام و درود کامل بفرستد، قلب او نورانیّت خاصّی پیدا می‌کند و آنچه که از یاد برده، دوباره به خاطرش می‌آید. اگر صلوات بر محمّد و آلش نفرستد یا آنکه صلوات ناقص بفرستد، آن حجاب همچنان بر روی حق برقرار خواهد بود و در این صورت است که انسان آنچه را که به یاد دارد نیز فراموش می‌کند.»1

تسلیت به اهل بیت(ع)

ایشان پـس از رحلت پیامبر خـدا(ص) به در خانه اهل بیت(ع) آمده و به آنان تسلیت مصیبت رسول خدا(ص) را گفت و همچنین ایشان پـس از شهادت مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین(ع) با شتاب در حالـی که لا اله الّا الله می‌گفت، خـود را به در خانه علی(ع) رسانده و می‌گفت:

«خدای تو را رحمت کند، ای اباالحسن تـو اوّلین فردی بـودی که به اسلام گرویدی و از نظر ایمان خالص‌ترین آنها و از همه یقینت به خدا شدیدتر و بیشتر از همه، از خـدا ترس داشتـی … علـی تـو همانند کـوهی بـودی که هرگز بادها و طـوفان‌ها او را از جای تکان ندهد.»

ابـن عبّاس گوید: همگان سکوت کردند تا سخنانـش تمام شد، سپـس خـود گریه کرد و یاران رسول خدا را به گریه انداخت. سپـس به دنبالـش گشتند؛ ولـی او را نیافتنـد.

حضرت خضر( ع) پـس از شهادت امام حسـن(ع) در گـوشه‌ای از «مسجـدالحـرام» در مصیبت آن حضــرت اشعاری سـوزناک می‌خـواند. ابـن عبّاس گـوید: روزی که امام حسیـن(ع) به شهادت رسید، صـدایـی از گـوشه خانه به گـوشمان رسیـد که می‌گفت:

اصبروا آل الرّسول،

قتل الفرخ النحول،

نـزل الروح الامین،

بـبـکـاء و عـویل؛

صبر کنید ای آل رسـول الله!

فرزندی که خدا به پیامبر(ص) هدیه کرد, کشته شد.

جبرئیل امیـن نازل شد؛

در حالـی که گریه و زاری می‌کرد.

علاقه شدید خضر به علی(ع)

بدون شک حضرت خضر از جمله کسانی بـود که جایگاه معصومان، بالأخص علی(ع) را خوب درک کرده بود. بدیـن جهت پـس از رحلت رسول الله(ص), ایـن علاقه به خاندان پیامبر(ص) مستحکـم‌تر شد و در تمام قضایایی که برای علـی(ع) در مـدینه رخ داد تا رفتـن به سـوی عراق و جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقیـن, در کنار مولای متّقیان و مایه دل‌خوشی علی(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. اصبغ بـن نباته گوید: امیرمـؤمنان در حال نماز بـود که مردی به طرف آن حضرت آمـد؛ در حالـی که بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گیسـوی بافته شده مشکی و محاسن سفید داشت.

هنگامـی که حضرت سلام داد, خـود را بر روی امام(ع) انداخته و بر سر مبارک علـی(ع) بـوسه زد.

سپـس دست حضرت را گرفته, بیرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتیم, از حضرت درباره او پـرسیـدیـم, ایشان فرمود: «این برادرم خضر است …»

همچنیـن اصبغ نقل می‌کند: بار دیگر در حالی که میثم تمّار در کنار همان ستـونی که حضرت نماز می‌خواند, ایستاده و نماز می‌گزارد, به میثم گفت: ای کسی که در کنار ستون نماز می‌گزاری! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو که مـن از او شروع کردم؛ امّا او را در حال استراحت دیدم.

در خبر دیگری آمده است: روزی علی(ع) و خضر با هـم دیدار کردند. علی(ع) فرمود:

«جمله حکمت‌آمیزی بگوی.» خضر گفت: چه زیباست تـواضع ثـروتمنـدان بـرای فقـرا, بـرای رضـای خـدا. علی(ع) فـرمود:

«و بهتـر از آن تکبّر کردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان که نشانه اعتماد و تـوکّل به خـداست», خضر گفت: ایـن سخـن را بایـد با آب طلا نـوشت.

امام زین العابدین(ع) و حضرت خضر(ع)

ابراهیم بـن ادهم گوید:

همـراه قافله در صحـرا و بیابان بـودم. پس بـرای قضای حاجت از قافله فاصله گرفتـم. ناگهان چشمم به کودکی افتاد که در حال راه رفتـن بـود.

پیـش خودم گفتـم:

سبحان الله! در صحرای بی‌آب و علف, ایـن کودک چه می‌کند. نزدیک شده, بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد, پـرسیـدم: به کجـا می‌روی؟ او گفت: «به سـوی خـانه پـروردگارم.»

گفتم: عزیزم, تو کـودک هستی. نه حجّ واجبی بر تـو هست و نه مستحبّی.

او گفت: «ای پیرمرد آیا نـدیدی که چقدر کودکانـی که از مـن کـوچک‌تر بودند و از دنیا رفتند؟»

گفتم: توشه و مرکبت کجاست؟

گفت: «تـوشه‌ام تقـوای من و مـرکب مـن دو پایم و هدفم مـولایـم است.»

گفتم: غذایی همراهت نمی‌بینـم؟!

او پاسخ داد: «ای شیخ آیا پسندیده است که کسی تو را دعوت کند, آنگاه غذا از خانه برداری؟!

گفتم: نه.

پس گفت: «آن کـس که مرا به خانه‌اش دعوت کـرده, اوست که سیرم کند و سیرابـم گـردانـد.»

گفتم: بیا و همراه مـن سـوار شـو تا مشاعر را درک کنی ـ یعنی به حج برسـی.

گفت: «از ما تلاش در راه رفتـن و از او ما را رساندن, آیا فرمایـش خدا را نشنیدی که می‌گـوید:

«و کسانـی که در راه ما تلاش کـردنـد, راه‌هایمـان را به آنها نشـان می‌دهیـم و به تحقیق که خداوند با نیکوکاران است.»

ابراهیم ابن ادهم گوید: گرماگرم صحبت بـودیـم که جوانی خـوش‌سیما، در حالـی که پیراهـن سفیدی بر تـن داشت, از راه رسید. دست به گردن آن پسـر انـداخت و به او سلام کـرد. مـن به طـرف آن جـوان رفتـم و عرضه داشتـم: به حقّ آن کسـی که خلق تـو را نیکـو گردانیـد, این پسر کیست؟

گفت: آیا او را نمـی‌شناسـی؟ ایـن علـیّ بن الحسیـن، فرزند علیّ بـن ابی‌طالب است. بلافاصله آن جوان را رها کردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتـم: به پدرانت تـو را سوگند می‌دهم! بگو این جوان کیست؟

او گفت: «ایـن برادرم خضر است و هر روز نزد ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند.»

به حضرت عرض کردم: به حقّ پدرانت قسمت می‌دهـم که به مـن خبر دهی, چگونه بدون تـوشه ایـن دشت و بیابان را به پشت سر می‌گذاری؟

ایشان پاسخ داد: «آری با توشه ایـن راه را طی می‌کنـم و امّا توشه راهم چهار چیز است: تمام دنیا در نظر و زیـر سلطه خـدا می‌بـاشـد و تمـامـی خلق, بندگان خدا و کنیزان و خانـواده او هستند و تمام رزق و روزی را به دست او می‌بینـم, همچنیـن فقط قضـا و مشیّت الهی را در تمام زمیـن قـابل نفـوذ می‌دانـم.»

گفتـم: عجب تـوشه‌ای داری و تـو ای زین العابدین! با ایـن تـوشه از گذرگاه‌های آخرت عبور می‌کنی، چه رسد به گذرگاه‌های دنیا!

خضر نبی و امام زمان(ع)

امام صادق(ع) آورده‌اند که:

«… امّا آن بنده صالح خدا، خضر، خداوند عمر او را نه به دلیل رسالتش طولانی گردانید و نه به دلیل کتابی که بدو نازل کند و نه به دلیل اینکه به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به دلیل امامتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به دلیل طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خدای جهان‌آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود، عمر گرامی قائم(عج) را در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد و می‌دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد و اشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، خضر را طولانی ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم(عج) بدان تشبیه گردد.»

بدون تردید او زنده است و هم اکنون بیش از شش‌هزار سال از عمر شریفش می‌گذرد. زندگی حضرت خضر و رفتنش به بحر ظلمات و خوردنش از آب حیات، خود داستان مفصّلی است که در کتب تاریخی و حدیثی به تفصیل از آن بحث شده است.

شرکت حضرت خضر در مراسم عید غدیر در سرزمین غدیر خم و در مراسم سوگواری رسول اکرم(ص) به هنگام رحلت آن حضرت و در سوگ حضرت علی(ع) به هنگام شهادت آن حضرت در کتاب‌های حدیثی مشروحاً آمده است.

امام رضا(ع) می‌فرماید:

«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد، او زنده است و تا دمیده شدن صور از دنیا نمی‌رود، او پیش ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند، ما صدایش را می‌شنویم و خودش را نمی‌بینیم، او در مراسم حج شرکت می‌کند و همه مناسک را انجام می‌دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات می‌ایستد و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت می‌کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس می‌کند.»

از این حدیث استفاده می‌شودکه حضرت خضر(ع) جزو سی نفری است که همواره در محضر حضرت بقیّـ[ الله(عج) هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست.

نقش حضرت در زمان غیبت

همان گونه که ملاحظه شد، حضرت خضر(ع) در ایّام حضور معصومان نقـش بسیار مهمّی را ایفا می‌کرد؛ گرچه بیشتر کارها و برنامه‌هایش را احدی، جز آنها نمی‌داند که به برخـی از آنها قبلاً اشاره شد؛ امّا در زمـان غیبت بقیّـ[ الله الاعظم(عج) بـدون شک، کارهای زیادی را انجام می‌دهد که ما از آن بی‌اطّلاع هستیم؛ امّا کاری که طبق فرمایش امام رضا(ع) انجام می‌دهد آن است که: آن سلامی که به سایر معصومان داشته, بدون شک همان را نسبت به امام زمان(ع) ادامه می‌دهد؛ چنان‌که امام رضا(ع) فرمـود: «و انه لیأتینا فیسلـم علینا؛ نزد ما مـی‌آید و به ما سلام می‌کند.»

و آن کارهایی که سایر معصومان در زمان حضور، از جمله امام صادق(ع) به عهده خضر واگذار می‌کردند, یقیناً در زمان غیبت امام زمان(ع) به او واگذار خـواهـد شـد. از قبیل, رسیدن به فریاد درمانـدگان در بیابان‌ها و گم شدگان و غیـر آن و از همه مهم‌تـر آن است که خـداونـد به وسیله خضـر, امام زمان(عج) را در ایّام غیبت از تنهایـی بیرون آورده, مونـس آن حضرت خواهد بود.

امام رضا(ع) می‌فرماید: «و سیـونـس الله به وحشه قائمنا فـی غیبته و یصل به وحدته؛ و در آینده خـداونـد به وسیله او وحشت قائم ما را در ایّام غیبتـش به انـس مبـدّل خواهد کرد و یار آن حضـرت در تنهایـی خـواهـد بـود.»

ملاقات خضر نبی(ع) با حضرت علی(ع) به روایت خود آن حضرت

لحظه‌ای که برای غسل دادن رسول خدا(ص) آماده می‌شدم، همین که بدن پاک و پاکیزه آن حضرت را بر سکو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید که گفت: «علی! محمّد را غسل مده، بدن پاک و مطهّر او احتیاج به غسل و شست‌وشو ندارد.» از سخن او در دلم گمانی پیدا شد؛ (امّا به زودی بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم: «وای بر تو، تو که هستی؟! پیامبر خدا(ص) ما را به غسل و شست‌وشوی خود فرمان داده است و تو از آن نهی می‌کنی؟!» در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد که گفت: علی! او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشک و حسدی که بر محمّد(ص) دارد، خوش ندارد که وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد. گفتم:‌ «ای صاحب صدا! از اینکه او را به من معرفی کردی، خدا به تو پاداش نیک دهد؛ امّا تو کیستی؟» گفت: من خضر نبی هستم که برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم(ص) آمده‌ام.

ذکر جنگ

در جای دیگری آن حضرت می‌فرماید:

«شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر(ع) را در خواب دیدم. از او خواستم دعایی به من بیاموزد که وسیله نصرت و پیروزی بر دشمنان و مشرکان گردد، پس گفت: بگو، «یا هو، یا من لا هو إلّا هو» همین که صبح شد، به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.»

فرمود: «علی! اسم اعظم را به تو آموخته‌اند.»

این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.

گفت‌وگو با حضرت خضر

حارث اعور همدانی می‌گوید: در «نخیله»، نزدیک «کوفه»، پیرمردی را با امیرالمؤمنین، علی(ع) دیدم. به امام گفتم: این مرد کیست؟ فرمود: «برادرم خضر است که نزد من آمده و از باقی مانده عمر دنیا می‌پرسد. من نیز از مقداری که از عمر دنیا گذشته از او پرسیدم. او به من خبر داد؛ ولی من از او آگاه‌ترم.» آنگاه فرمود: «برای ما طبقی از خرمای تازه از آسمان آوردند. خضر هسته‌هایش را دور انداخت؛ ولی من در دستم جمع کردم». به امیرالمؤمنین(ع) گفتم: هسته‌ها را به من ببخش. امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.

شباهت حضرت حجّت(عج) به حضرت خضر(ع)

1? خداوند تعالی عمر خضر(ع) را طولانی نموده و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است. همچنین خداوند عمر قائم(ع) را طولانی قرار داده است و یکی از دلایل و استدلال‌ها بر طولانی بودن عمر قائم(ع) طولانی بودن عمر خضر(ع) می‌باشد؛

2? نام حضرت خضر، بلیا است بر چوب خشکی نمی‌نشست؛ مگر اینکه سبز می‌شد و هر گاه نماز بگذارد، اطرافش سبز می‌شود و … حضرت قائم(ع) نیز به هر سرزمینی پا بگذارد سبز و پر گیاه می‌شود و آب از آنجا می‌جوشد و چون از آنجا برود، آب فرو می‌رود و زمین به جای خود بر می‌گردد؛

3? خداوند به خضر قدرت و نیرویی عنایت فرموده که به هر شکل که بخواهد در می‌آید. خداوند همین قدرت را به حضرت قائم(ع) نیز عنایت فرموده؛

4? علّت کارهای خضر(ع) آشکار نشد؛ مگر بعد از اینکه خودش فاش کرد. علّت غیبت حضرت قائم(عج) آن طور که باید، مکشوف نمی‌شود؛ مگر بعد از ظهور؛

5? خضر هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند، تمام مناسک را انجام می‌دهد، قائم(عج) نیز هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند و مناسک را به جای می‌آورند.

پی‌نوشت‌ها:

1? بحارالانوار، ج 53، ص 39، حدیث 1، مطبعـ[ الاسلامیه، (1388 هـ . ق) تهران.

منبع: پرورش روح، ج 2، ص 352?

 

http://www.besoyebidari.ir/1391/11/30/%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%AE%D8%B6%D8%B1%D8%B9-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%A8%DB%8C%D8%AA%D8%B9




خضر پیامبر علیه السلام

کلمات کلیدی :

خضر(ع) از انبیای الهی است. او از شاهزادگان بود و پدرش مال و نعمت بسیار داشت؛ امّا خضر دوستدار حکمت بود و به راه پیغمبری می‌رفت و تا در خانواده خود بود، به راهنمایی گمشدگان و دستگیری بینوایان می‌پرداخت و چون به پیغمبری رسید، به راهنمایی قوم ذوالقرنین فرمان یافت. ذوالقرنین جهان‌داری آگاه بود و خضر را گرامی داشت و خداپرستی وی را ستایش و در کارها با وی مشورت می‌کرد و کار دین و شریعت مردم را به او محوّل ‌ساخت.

از روایات چنین بر می‌آید که خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد. از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرّم می‌گشت و به همین دلیل او را خضر (سبز) نامیده‌اند. نام اصلی خضر، بلیا بن ملکان بن عامر بن افهشد بن سام بن نوح(ع) است.

محتمل است که ایشان همان الیاس پیامبر باشد؛ زیرا در کتب مقدّس بنی‌اسرائیل ذکری از نام خضر نیامده است.

 1027 خضر پیامبر علیه السلام

پژوهشگران غربی نوشته‌اند که از دو شخصیّت ایلیای نبی و جرجیس قدّیس صورت خضر در آمده و او در روایات اسلامی یکی از جاویدانان می‌باشد. او تا قیامت مسافران خشکی را هدایت می‌کند، همچنان که الیاس مسافران دریا را.

او همان عالم الهی بود که موسی به دیدارش رفت و در قرآن بدون ذکر نام، با عبارتی درخشان ستوده شده است: «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً؛ او یکی از بندگان ما بود که رحمت خویش را به سویش فرو فرستادیم و از نزد خویش به او علم آموختیم.» در قرآن کریم درباره حضرت خضر(ع) غیر از توصیف یاد شده و داستان همراهی حضرت موسی(ع) با او چیز دیگری ذکر نشده است.

نام و نسب

همان‌گـونه که تاریخ‌نویسان در نام حضرت خضر(ع) اختلاف دارند, در نسب او نیز اختلاف دارند. طریحی به نقل ایـن اقوال پرداخته و می‌نویسد:

خضر صاحب مـوسی به فتح خاء و به کسر آن و سکـون ضاد و فتح یا کسر آن. وی فرزند ماعید بن عیص بـن اسحاق است و برخی گفته‌اند:

نامـش ایلیا فـرزنـد ملکان بن قالع بـن قالع بـن ارفخشـد بـن سام بـن نـوح می‌باشد و در برخی شروح آمده که نامـش الیاس بن ملکان بـن ارفخشد بن سام بن نوح است و گفته شده که نامش ایلیا بن عامیل بـن شمالخین بن اریا بن علقما بن عیص بن اسحاق بـن ابراهیم است.

همچنیـن گفته‌اند نامـش ارمیا بـن حلشا و از اسباط هارون بـوده است؛ ولـی اصحّ آن است که از پیامبـر(ص) رسیـده که نامـش بلیا بن ملکان عامر بن ارفخشد بن سام بـن نوح(ع) می‌باشد. بنابراین نام اصلـی وی خضر نبوده؛ بلکه به دلیل صفاتـی که در او بـوده است، به خضر معروف شده است.

 214 خضر پیامبر علیه السلام

آیا خضر پیامبر بوده است؟

در اینکه آیا حضرت خضـر(ع) پیامبـری از پیامبـران یا بنـده‌ای از بندگان صالح خـدا بـوده، بحث و گفت‌وگـوست. در بعضـی اخبار آمده است که خضر و ذوالقرنیـن پیامبر نبوده؛ بلکه هر دو عالـم بـودند.

امّا بسیاری از علما به استناد برخـی آیات و روایات معتقـدند که حضـرت خضـر(ع) پیـامبـری از پیـامبـران خـدا بـوده است.

علّامه طریحی می‌گوید:

بسیاری از علما می‌گـویند، وی پیامبر بـوده و استدلال کرده‌اند به اینکه به مـوسی گفت: «وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی؛ هرگز ایـن کارها را از پیـش خـود انجام ندادم.»

علّامه طباطبایی پـس از آنکه مسئله عالـم بـودن خضـر را مطـرح می‌کنـــد, می‌گوید:

لیکـن آیات نازل شده در قصّه خضر و مـوسی ظاهر در ایـن است که وی پیامبر بوده است.

و آنگاه اضافه می‌کنـد:

آنچه که از روایات نبـوی و از طریق اهل بیت وارد شـده؛ چنان‌که محمّد بـن عمّاره از امام صادق(ع) آورده، به دست مـی‌آید که خضر پیامبری مرسل بـوده است که خداوند وی را به سـوی قومـش فرستاد. او نیز مردم را دعوت به تـوحید و اقرار به انبیاء و رسل و کتاب‌های آسمانی نمود.

ویژگی‌های خضر(ع)

حضرت خضر(ع) دارای ویژگی‌های زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد روایات اشاره می‌کنیم:

1? وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است؛

2? خضر(ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود؛

امام رضا(ع) فرمـود: «خضر از آب حیات نـوشید، پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود.»

حلبـی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی لان»؛

3? خـداوند به خضر(ع) تـوان و قدرت نیرومندی عطا کرده؛ چنان‌که طریحـی می‌نـویسد: خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد.

4? از خصوصیّات و ویژگی‌های خضر ایـن بوده که به هر کجا می‌نشست، آنجا سرسبز می‌گشت. امام صادق(ع) فرمـودند:

«بر هیچ تخته خشکیده‌ای نمی‌نشست؛ مگر آنکه سبز می‌گشت و بر هیچ زمینـی بـی‌آب و علف قرار نمی‌گرفت؛ مگر آنکه سرسبز می‌گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد.»

همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز می‌ایستاد، اطرافـش سـرسبز می‌گشت؛

5? قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است؛ امّا از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـی با خضر چنیـن می‌فرماید: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا»؛

6? هر کجا نامـش برده شـود، فـوراً حاضر می‌گردد. امام رضا(ع) درباره ایـن ویژگی می‌فرماید:

«وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ حَیْثُ مَا ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْه‏؛

هر کجا از او یاد شود، همان‌جا حاضر می‌شود, پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد، بـر او سلام کنـد.»؛

7? حضور همه ساله، در مراسم حج.

امام رضا(ع) می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَقْضِی جَمِیع‏

الْمَنَاسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَةَ فَیُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ؛

همه سـاله در مـراسـم حج حضـور می‌یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می‌دهد و در عرفات در کنار سایر حجّاج خانه خدا می‌ایستـد و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید.»؛

8? انـدرزگـویـی و نصیحت‌پذیری. از دیگر ویژگی‌های حضرت خضـر(ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز می‌داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته‌هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد.

مثلاً گاه می‌بینیـم که معصومان(ع)، امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن(ع) وصایای او را به مـوسـی و اندرزهایش را به دیگران برای ما نقل کرده‌اند و گاهـی هـم روایت کرده‌اند که خضر به محضرشان می‌رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه می‌نموده، مثلاً به امیرالمـؤمنیـن(ع) پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم، خداوند مرا از آتش جهنّم نجات دهد.

زنده بودن حضرت خضر(ع)

1? در برخی روایات از طرق شیعه و سنّی نقل شده که حضرت خضر(ع) از آب حیات نوشیده است.

بر فرض صحّت دلالت و سند حدیث یاد شده، آب حیات در روایت توضیح و تبیین نشده و حقیقتش برای ما روشن نیست.

مگر این احتمال که منظور از آب حیات همان علم و معرفت به حقایق است؛ چنان که در برخی روایات آب به علم و معرفت تفسیر شده است.

چنان‌که در ذیل آیه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا» روایتی از امام صادق(ع) داریم که منظور از «ماءً غَدَقًا» همان علم و معرفت است؛ امام صادق فرمودند: «لأفدناهم علما کثیرا یتعلمونه من الأئمه».1

در برخی روایات آمده است که امام صادق(ع) فرمودند:

«خداوند به حضرت خضر(ع) عمر طولانی عطا فرمود؛ زیرا خدا می‌خواست به قائم ما (حضرت مهدی(عج) عمر طولانی بدهد و می‌دانست) که بندگانش بر طول عمر او اشکال خواهند کرد، به همین جهت، عمر بنده‌اش حضرت خضر را طولانی گردانید که عمر طولانی حضرت قائم به آن تشبیه شود.»2

درباره چرایی غیبت حضرت خضر

بر اساس برخی روایات‌، حضرت خضر(ع) از چشمه آب حیات نوشیده و به زندگانی طولانی دست یافته است‌، هر چند برخی دانشمندان روایت بیان کننده این مطلب را قطعی و استوار ندیده‌اند و در هر صورت باید با دقّت بیشتر و بر اساس اصول سنجش حدیث با این‌گونه روایات روبه‌رو شد.3

امّا اینکه چرا زنده است و زنده بودن او چه فایده‌ای دارد؛ به طور کامل و دقیق بر کسی معلوم نیست و شاید بتوان گفت کار او هدایت و نجات برخی از افراد است.

مرحوم علّامه مجلسی از حضرت امام رضا(ع) روایت کرده است‌: حضرت خضر از آب حیات خورد و او زنده خواهد ماند تا در صور بدمند و همه زندگان بمیرند و می‌آید به نزد ما و بر ما سلام می‌کند و ما صدای او را می‌شنویم و او را نمی‌بینیم‌ و هر جا که نام او یاد شود، او در آنجا حاضر می‌شود، پس هر که او را یاد کند، بر او سلام کند و در موسم حج در «مکّه» حاضر می‌شود و حج می‌کند و در «عرفات» وقوف می‌کند و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید. زود باشد که حق تعالی خضر را مونس قائم آل محمّد(ص) گرداند، در وقتی که آن حضرت از مردم غایب گردد و در تنهایی رفیق آن حضرت باشد.4

از این روایت استفاده می‌شود که یکی از حکمت‌های عمر طولانی حضرت خضر خدمت‌گزاری به پیامبران‌، مؤمنان و بالأخص حضرات اهل‌ بیت‌(ع) و خدمت ویژه به حضرت حجّت‌(عج) است‌.

آنچه از مطالعه منابع روایی و تفسیری به دست می‌آید، این است که حضرت خضر(ع) در زمان حضرت موسی(ع)، پیرو آیین آن حضرت بوده است و قطعاً اکنون پیرو دین اسلام هستند؛ زیرا با آمدن شریعت جدید، برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می‌شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی، همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهد بود.

دین اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین الهی با بعثت حضرت محمّد(ص) به همه جهانیان ابلاغ گردیده و با آمدن اسلام، ادیان پیشین منسوخ شده‌اند؛ زیرا با وجود کامل، نیازی به ناقص نمی‌باشد.5

البتّه قرآن کریم که دین خدا را از آدم تا خاتم یک جریان پیوسته معرفی می‌کند نه چند تا، یک نام روی آن می‌گذارد و آن «اسلام» است. البتّه مقصود این نیست که در همه دوره‌ها دین خدا با این نام خوانده می‌شده است و با این نام در میان مردم معروف بوده است؛ بلکه مقصود این است که حقیقت دین دارای ماهیّتی است که بهترین معرّف آن لفظ اسلام است و این است که می‌گوید: «انَّ الدّینَ عِندَاللهِ الاسلام؛ دین در نزد خدا اسلام است».6 یا می‌گوید: «ما کان ابراهیمَ یَهُودیّاً وَ لا نَصرانیّاً ولکنَّ کانَ حَنیفاً مُسلِماً؛ ابراهیم نه یهودی و نه نصرانی، بلکه حق جو و مسلم بود».7

آیا خضر(ع) را می‌توان دید؟

در اینکه آیا می‌شـود حضـوراً به خدمت خضر رسید یا نه، باز روایات دو دسته هستند، دسته اوّل آنهایی می‌باشند که امکان رؤیت را نفـی کـرده، حتـّی از امامان معصـوم. مثلاً از امام رضـا(ع) نقل شـده که فـرمـود: «و اءنه لیاءتینـا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نـری شخصه …؛ خضر نزد ما می‌آید و به ما سلام می‌کنـد، پـس ما صـدایـش را می‌شنویم؛ ولی شخص او را نمی‌بینیم.» همچنیـن از حضرت رضا(ع) روایت شـده که «هنگامـی که رسـول خـدا(ص) رحلت کرد، شخصـی در خانه اهل بیت آمده و به آنان تعزیت و تسلیت گفت, اهل بیت صدایـش را می‌شنیدند؛ امّا شخص او را نمـی‌دیدند, حضرت علـی(ع) فرمـود: «ایـن خضر است که آمـده و مصیبت پیـامبـر(ص) را به شمـا تعزیت می‌دهـد.» از امــام

زیـن العابـدیـن(ع) شبیه آنچه که گذشت، نقل شــــده است.

دسته دوم روایـاتـی هستنـد که از آنها چنیـن بـرمـی‌آیـد: علاوه بـر اینکه معصومان صدای خضر را می‌شنیدند، شخص او را نیز می‌دیدند و گاهی هـم یـاران امـام بـا خضـر ملاقـات می‌کـردند.

و بارها دیده شده که به حضور امامان رسیده و سؤالاتی از آنان پرسیده که در برخی موارد پاسخ پرسش‌ها را به فرزند معصومشان واگذار کرده‌اند.

همان‌گونه که روایت شده، امام باقر(ع) در حج بودند، مردی به حضور امام رسید و دو زانو نشست و از آن حضرت سؤالی کرد. امام باقر(ع) فرمودند: «از فرزندم جعفر(ع) بپرس.»

و در آخر خبر آمده که امام بـاقر(ع) فرمود: «این خضر است.»

همچنین از ملاقات‌های مکرّر خضر با حضرت امیر(ع) گفته شده است که هم میثم تمّار و هـم شرطه الخمیـس شخص خضر را دیده بـودنـد. آنها گمان برده بودند که او دشمـن علـی(ع) است و از تاریکـی شب استفاده کرده تا علی را ترور بنماید. همچنیـن از ملاقات و گفت‌وگـوی مکرّر خضر با امام زین‌العابدین(ع) در مدینه گفته شده است و در بیـن راه مکّه و مدینه امام صادق(ع) چـوبی از درخت طـوبـی را جهت رفع تشنگـی داوود رقّـی، به وسیله او فرستاده است.

خضر(ع) بـا اهل بیت(ع) تماس حضوری داشته؛ بلکه بسیاری اوقات کارهای معصومان را نیز انجام می‌داده است؛ امّا نسبت به سایـر مردم در زمان حیات معصومان گاه‌گاهی مورد رؤیت بوده است و امّا در زمان غیبت, همانند خود امام زمان(ع) جز در مـوارد بسیار نادر, برای احدی قـابل رؤیت و شناسایی نمـی‌بـاشـد.

مکان‌های منتسب به حضرت خضر(ع)

بنا به روایات از ائمه اطهار(ع)، مسکن و محلّ زندگی حضرت خضر(ع)، «مسجد سهله» می‌باشد که در «مفاتیح الجنان» شیخ عبّاس قمی به این مطلب اشاره شده است. در این مسجد، مقام حضرت خضر(ع) وجود دارد که خواندن نماز و دعای مخصوص در این مقام دارای اجر و ثواب عظیمی است.

در «کوه شهبازبند»، حدود 25 متر بالاتر از سطح زمین، دو غار مصنوعی و یک غار طبیعی در کنار هم قرار دارند که این سه غار را مردم بومی بان مسیتی می‌گویند. در زبان بلوچی، بان مرد صالح و خداپرست و تارک دنیا را می‌گویند و مسیتی معبد و پرستشگاه خوانده می‌شود. در درون یکی از غارها که طبیعی و کوچک است، یک آرامگاه مکعب و صندوقچه‌ای که ارتفاع گنبد آن چهل سانتی‌متر است، دیده می‌شود. روی دیوارهای سه طرف گنبد، با جوهر قرمز و بنفش، خطوط و علاماتی نقش بسته که بیشتر به خطّ «گجراتی» و خطوط هندی شباهت دارد. غار دوم به فاصله هفت قدم در سمت راست این غار، با سکویی از گچ و سنگ ساخته شده است. بر بدنه این سقف طبیعی، آثار تراش و ابزار کار به خوبی پیداست. دهانه غار 80 سانتی‌متر است. غار سوم به فاصله 50 متر در سمت چپ غار اصلی قرار دارد که طول قوس دهانه آن 20 متر است. در درون آن به فاصله کمی پس از ورود حفره‌ای عمومی قرار دارد که گویا به جایی در دل کوه و در عمق آن متّصل است. به نظر می‌آید که این غارها به منزله توقّفگاه‌ها یا مذبح یا پرستشگاه بوده است که سکویی برای انجام اعمال مذهبی یا تشریفات دیگر در سرتاسر پهنه جلوی هر سه غار ساخته بوده‌اند.

این مکان در «ایرانشهر» به قدمگاه خضر نبی(ع) مشهور است.

در شش کیلومتری شهر «قم»، کوهی وجود دارد که از فراز آن می‌توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد. این کوه منسوب به حضرت خضر(ع) با قدمت سه‌هزار سال است. می‌گویند بر قلّه این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که خضر پیامبر(ع) در آن غار به عبادت و نیایش می‌پرداخته، غاری که امروز به مسجد کوچکی با ظرفیّت 10 تا 15 نفر تبدیل شده است و سال‌ها پیش از این، در حالی که هنوز قم آن‌قدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این کوه برساند، معبد عارفان و سالکان و اوتاد و خلوتکده‌ای برای شب زنده‌داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و همچنین می‌گویند: حضرت خضر نبی(ع) در «مسجد اموی» همواره نماز می‌گذاشته است، مکان نماز ایشان در سمت شرقی قبله (جنوب شرقی) نزدیک مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به محراب اصلی مسجد و به موازات «مقام هود» بر دیوار قبله، عنوان «هذا مقام خضر النّبی» بر تابلویی سبز دیده می‌شود. گفتنی است، در بسیاری از نقاط «سوریه» مقام حضرت خضر(ع) دیده می‌شود.

سرانجام حضرت خضر(ع)

سرانجام کار خضر به کجا خـواهـد رسید و تا چه وقت زنـده می‌مـانـد و آیـا مـرگ بـرای او هست تا نیست؟

از آنجایی که قرآن می‌فرماید: «کلّ نفس ذائقه الموت» مرگ بر همه مقدّر شده, بنابرایـن خضر هـم خواهد مرد؛ امّا چه وقت, این را بایـد از روایات و اقـوال مفسّران به دست آورد.

نیشابـوری از ثعلبی نقل می‌کند که گفته می‌شود، حضرت نمی‌میرد؛ مگر در آخرالزّمان، بعد از آنکه قـرآن بـالا می‌رود.

و همچنیـن از نیشـابـوری نقل گـردیـد که:

آخرین کسی که از بنی‌آدم از دنیا می‌رود, الیـاس و خضــر است و از امام رضا(ع) نقل شـد که فـرمود: «خضر زنده است تـا نفخ صور دمیده شود.»

راز عمر خضر(ع) برای استدلال به امام زمان(عج)

مسئله مهمّ دیگر ایـن است که خـداوند عمر طـولانـی به خضر(ع) عنایت فرمـود تا بر طـولانی بـودن عمر امام زمان(عج) دلیل باشد و بهانه را از دست دشمنان بگیرد.

سدیر صیرفـی ضمن حدیث مفصّلی از امام صادق(ع)

در ایـن جهت, می‌فرماید:

«و امّا عبد صالح، یعنـی خضر به درستی که خداوند هرگز عمر او را طولانی ننمود تا اینکه نبوّتی برایش مقدّر کرده باشد و نه به جهت کتابـی که بر او نازل شـود و نه به جهت شریعتی که با آن, شـریعت پیامبـر(ص) را نسخ کـرده بـاشـد و نه بـرای امامتـی که بندگان را به پیروی از او ملزم کند و نه برای طاعتـی که خداوند برای او فرضـی کرده باشد؛ بلکه چـون در علـم خدا گذشته بـود که تقـدیری در عمر حضـرت قائم در ایّام غیبت خـواهـد داشت و نیز در علـم او، انکار ایـن جهت از امّت گذشته بـود, خـواست تا عمر حضرت قائم به درازای عمر عبد صالح، یعنی خضر طولانی شـود و ایـن زنده نگه داشتـن و طـولانی کردن عمر خضر جز برای استدلال نمودن به عمر حضـرت قائم و بـرای ابطال حجّت منکـران، هیچ دلیل دیگری نـدارد.»

پی‌نوشت‌ها:

1? تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 16 سوره جنّ، ج 9، ص 560?

2? سالک، علی، کتاب هزار و یک چرا؟ ص 224?

3? کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی، ج 4، ص 83، ش 1153?

4? طبسی، محمّدرضا، الشیعـ[ و الرّجعـ[، ج 2?

5? معجم احادیث الامام المهدی، ج 5، ص 384?

6? همان، ‌ج 3، ص 89، ‌ش 1158?

7? مجمع التجری، ص 316، «به نقل از بامداد بشریّت»، ص 123، محمّد جواد طبسی.




جاییکه خورشید دو بار طلوع میکند

کلمات کلیدی :

نحوه معماری در چغازنبیل به گونه‌ای است که فکر می‌کنید در این مکان خورشید دو بار طلوع و دو بار غروب می‌کند. این امر از آنجا ناشی می‌شود که زاویه خط افق با خطی‌ فرضی که گوشه طبقه اول هر ضلع از بنا را به بالا‌ترین طبقه وصل می‌کند، کاملاً برابر با زاویه و مسیر حرکت خورشید بامدادی در هنگام اعتدالین است.
 با این حساب از آنجا که هر یک از طبقات زیگورات، کوچکتر از طبقات پائینی خود است، از نگاه ناظری که در محل رصدخانهضلع شمالی ایستاده است، خورشید در مدتی کوتاه، چندین بار از پشت زیگورات طلوع و غروب ظاهری می‌کند.
اگر بخواهید این پدیده را به چشم خود ببینید باید از آن فیلم گرفته و به تماشای آن بنشینید. 
 ساعت آفتابی برای چغازنبیل
اگر به چغازنبیل بروید متوجه می‌شوید که این بنا از چند ساعت آفتابی نیز برخوردار است. در سه طرف چغازنبیل سه بنای آجری وجود دارد که به شکل دایره ساخته شده‌اند. در حال حاضر از این سه بنا تنها یکی که در سوی شمال‌غربی قرار دارد تا حدودی سالم باقی مانده است.
 بنای دیگر که در جنوب‌غربی قرار دارد به دست فرانسویان شبیه به نمونه و البته بصورت نصفه بازسازی شد.از سومین بنا هم تقریباً شالوده باقی مانده و دیگر خبری از آن نیست.
می‌گویند این سه بنا در اصل سه پایه برای قرار دادن مجسمه بوده است، اما با کمی دقت می‌توان دریافت که از آنها جهت تشخیص زمان استفاده می‌شده است. در چهار سوی این سه بنا، چهار آفتاب‌سنج آجری به شکل تاق‌نما یا پنجره‌نما ساخته شده است که با آفتاب‌سنج‌‌های رصدخانه نقش‌رستم شباهت ظاهری دارند.
 این سه بنا روی هم مجموعه واحدی را تشکیل می‌دهند. یک رصدخانه یا تقویم آفتابی برای سنجش گردش خورشید و به تبع آن نگهداشتن حساب سال و سال‌شماری و استخراج تقویم و تشخیص روز‌های اول و میانی هر فصل سال یا اعتدالین بهاری و پائیزی و انقلاب‌‌های تابستانی و زمستانی بوده است.
این آفتاب‌سنج‌‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که بتوان هنگام طلوع یا غروب خورشید با مشاهده سایه‌‌های متشکله در آن، آغاز یا میانه هر یک از فصل‌‌ها که منطبق با اعتدال‌‌های بهاری یا پائیزی و انقلاب‌‌های تابستانی و زمستانی است را تشخیص داد.




سرگذشت شگفت انگیز خضر و موسی(ع)

کلمات کلیدی :


یکی از زیباترین و آموزنده‌ترین داستان‌های قرآنی داستان رابطه خضر نبی(ع) و حضرت موسی(ع) است. این داستان زیبا را از زبان قرآن کریم می‌خوانیم:

خداوند در سوره کهف می‌فرماید:

«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا ? فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا? فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا? قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا ? قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا؛1

به خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست خود گفت: من دست از طلب برنمی‌دارم تا به محلّ تلاقی دو دریا برسم، هر چند مدّت طولانی به راه خود ادامه دهم. هنگامی که به محلّ تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در پیش گرفت (و روان شد). هنگامی که از آنجا گذشتند، موسی به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شده‌ایم. او گفت: به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم. این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد، ماهی به طرز شگفت‌انگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت! (موسی) گفت این همان است که ما می‌خواستیم و آنها از همان راه بازگشتند؛ در حالی که پی‌جویی می‌کردند».

مفسّران در شأن نزول آیات فوق نقل کرده‌اند؛ جمعی از قریش خدمت پیامبر(ص) رسیدند و از عالمی که موسی(ع) مأمور به پیروی از او شد، سؤال کردند، آیات فوق نازل شد. در ماجرای موسی و خضر(ع) یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‌انگیزی برخورد می‌کنیم که نشان می‌دهد؛ حتّی یک پیغمبر اولواالعزم که آگاه‌ترین افراد محیط خویش است، باز دامنه علم و دانشش در بعضی از جهات محدود است و به سراغ معلّمی می‌رود که به او درس بیاموزد. او هم درس‌هایی که هر یک از دیگری عجیب‌تر است، به او یاد می‌دهد و چه نکته‌های بسیار مهمّی که در مجموعه این داستان نهفته شده است. در نخستین آیه می‌گوید:

«به ‌خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست و همراه خود گفت من دست از طلب برنمی‌دارم تا به «مجمع‌ البحرین» برسم، هر چند مدّتی طولانی به راه خود ادامه دهم. سرانجام موسی و همسفرش از محلّ تلاقی دو دریا «مجمع البحرین» گذشتند، طول سفر و خستگی راه، گرسنگی را بر آنها چیره کرد، در این هنگام موسی به خاطرش آمد که غذایی به همراه آورده‌اند، به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شده‌ایم».

و معنایش این است: بعد از آنکه از «مجمع ‌البحرین» گذشتند، موسی(ع) به جوان ملازم خود فرمود تا چاشتشان که همان ماهی‌ای بوده که با خود برداشته بودند، بیاورد؛ زیرا از مسافرت خود خسته شده و به تجدید نیرو نیازمند شده‌اند. به هر حال این جمله نشان می‌دهد که موسی و یوشع(ع) راهی را پیمودند که عنوان سفر بر آن اطلاق می‌شد؛ ولی همین تعبیرات نشان می‌دهد که این سفر چندان طولانی نبوده است. در این هنگام، همسفرش به او خبر داد که:

«به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد و ماهی راهش را به طرز شگفت‌انگیزی در دریا پیش گرفت؛ قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا».

در ادامه داستان از آنجا که ‌این موضوع، به صورت نشانه‌ای برای پیدا کردن آن عالم بزرگ بود، «موسی گفت: این همان چیزی است که ما می‌خواستیم» و به دنبال آن می‌گردیم (ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ) و در این هنگام آنها از همان راه بازگشتند؛ در حالی که پی‌جویی می‌کردند.» (فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا).

معنای آیه ‌این است: موسی(ع) گفت: «این جریان که درباره ماهی اتّفاق افتاد، همان علامتی بود که ما در جست‌وجویش بودیم.» لاجرم از همان‌جا برگشتند و درست از آنجا که آمده بودند (با چه دقّتی) جای پای خود را گرفته، پیش رفتند. از جمله «ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا» کشف می‌شود که موسی(ع) قبلاً از طریق وحی مأمور بوده که خود را در مجمع ‌البحرین به عالِم برساند و علامتی به او داده بودند و آن داستان گم شدن ماهی بوده است.

حضرت موسی(ع) به محض اینکه قضیه ماهی را می‌شنود، می‌گوید: ما هم در پی این قصّه بودیم




پنج شنبه 91/12/3

سرطانزایی برخی مواد آرایشی/85درصد لوازم آرایشیخارجی تقلبی است

کلمات کلیدی :

مجید ابهری عصر امروز در کارگاه آموزشی پوشش اسلامی در حاشیه نخستین جشنواره و نمایشگاه مد و لباس گلستان در تالار فخرالدین اسعد گرگانی اظهار داشت: تولیدکنندگان خارجی با حمایت سازمان جاسوسی اقلام تولیدی تقلبی را وارد ایران می‎کنند.  

وی افزود: اگر هر زن ایرانی روزانه به طور متوسط از چهار قلم لوازم آرایشی استفاده کند در طول سال 2.5 کیلوگرم مواد شیمیایی وارد بدن خود می‎کند.

85 درصد لوازم آرایشی خارجی تقلبی هستند

این متخصص خانواده درمانی و رفتار درمانی خاطرنشان کرد: استفاده از لوازم آرایشی انسان را مبتلا به انواع بیماری‎ها و سرطان‎ها می‎کند.

ابهری تصریح کرد: 85 درصد لوازم آرایشی در جامعه ما تقلبی هستند که به طبع ابتلا به بیماری‎ها را هم افزایش می‎دهد.

وی با بیان اینکه تولیدکنندگان به عنوان نخستین دسته خواستار گسترش مد هستند، افزود: متاسفانه تولیدکنندگان خارجی نوع پوشش زنان ایرانی را مورد هجوم قرار داده‎اند.

 کفن و جانماز چینی هم وارد بازار ایران شدند

 این آسیب شناس اجتماعی ادامه داد: هجمه فرهنگی غرب علیه پوشش اسلامی زنان ایرانی به اندازه‎ای است که برخی از زنان با آرایش خاص به الگو و مانکن متحرک در جامعه تبدیل شده‎اند.

ابهری تصریح کرد: شبکه ماهواره‎ای من و تو برای تغییر الگوهای فرهنگ اصیل اسلامی تعدادی از زنان را در ایران استخدام کرده تا با الگوهای مدنظر آنها وارد خیابان‎ها شوند. 

 

 

به گفته وی، گرایش به استفاده از کالاهای خارجی به حدی است که کفن و جانماز چینی هم وارد بازار شده‎اند.

تولیدکنندگان داخلی توانایی رقابت با تولیدات خارجی را ندارد

این پژوهشگر اجتماعی اظهار داشت: برخی از عوامل از جمله گرایش به کالاهای خارجی موجب شده اند که برخی از تولیدکنندگان داخلی ورشکست شده، تغییر شغل داده و یا وارد زندان شوند.     

ابهری تاکید کرد: استفاده از هر کالای خارجی به منزله خاموش شدن چراغ یک واحد تولیدی است.    

نخستین جشنواره و نمایشگاه استانی مد و لباس 28 بهمن 1391 با حضور مشاور امور بانوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مسئولان استانی، طراحان و تولیدکنندگان در تالار فخرالدین اسعد گرگانی آغاز به کار کرد.

آثار ارائه شده در این نمایشگاه شامل مانتو اجتماع، مانتو مجلسی، پوشش سر و طراحی هستند

نخستین جشنواره و نمایشگاه استانی مد و لباس تا پنجم اسفندماه دایر است و علاقمندان برای مشاهده و خرید می‎توانند ساعات 9 تا 12 و 16 تا 21 به تالار فخرالدین اسعد گرگانی مراجعه کنند.

دبیرخانه دائمی جشنواره و نمایشگاه مد و لباس گلستان در اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تشکیل شد.

این رویداد مهم هنری شامل سه بخش فروش تولیدات، نمایشگاه آثار هنری و کارگاه‌های آموزشی، علمی و فرهنگی است.

استانداری گلستان، معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بنیاد ملی مد و لباس و اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گلستان برگزارکننده نخستین جشنواره و نمایشگاه استانی مد و لباس هستند.

اداره‌کل امور بانوان و خانواده استانداری، اداره‌کل امور اجتماعی استانداری و دانشگاه جامع علمی و کاربردی در برگزاری جشنواره و نمایشگاه مذکور همکاری دارند.

اداره‌کل میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری، دانشکده فنی‌وحرفه‌ای مائده گرگان و فرماندهی انتظامی گلستان دیگر دستگاه‎های همکار در برگزاری نخستین جشنواره و نمایشگاه استانی مد و لباس هستند.

شهرداری و سازمان فرهنگی و ورزشی شهرداری گرگان، اتحادیه تولید کنندگان پوشاک، دبیرخانه عفاف و حجاب استان، اداره‌کل آموزش و پرورش، صدا و سیما، سازمان صنعت، معدن و تجارت، اداره‌کل فنی‌وحرفه‎ای و مراکز حوزه‌های علمیه گلستان با اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اسلامی همکاری دارند.

منبع: فارس



<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز