یکی از زیباترین و آموزندهترین داستانهای قرآنی داستان رابطه خضر نبی(ع) و حضرت موسی(ع) است. این داستان زیبا را از زبان قرآن کریم میخوانیم:
خداوند در سوره کهف میفرماید:
«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا ? فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا? فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا? قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا ? قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا؛1
به خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست خود گفت: من دست از طلب برنمیدارم تا به محلّ تلاقی دو دریا برسم، هر چند مدّت طولانی به راه خود ادامه دهم. هنگامی که به محلّ تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در پیش گرفت (و روان شد). هنگامی که از آنجا گذشتند، موسی به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شدهایم. او گفت: به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم. این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد، ماهی به طرز شگفتانگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت! (موسی) گفت این همان است که ما میخواستیم و آنها از همان راه بازگشتند؛ در حالی که پیجویی میکردند».
مفسّران در شأن نزول آیات فوق نقل کردهاند؛ جمعی از قریش خدمت پیامبر(ص) رسیدند و از عالمی که موسی(ع) مأمور به پیروی از او شد، سؤال کردند، آیات فوق نازل شد. در ماجرای موسی و خضر(ع) یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفتانگیزی برخورد میکنیم که نشان میدهد؛ حتّی یک پیغمبر اولواالعزم که آگاهترین افراد محیط خویش است، باز دامنه علم و دانشش در بعضی از جهات محدود است و به سراغ معلّمی میرود که به او درس بیاموزد. او هم درسهایی که هر یک از دیگری عجیبتر است، به او یاد میدهد و چه نکتههای بسیار مهمّی که در مجموعه این داستان نهفته شده است. در نخستین آیه میگوید:
«به خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست و همراه خود گفت من دست از طلب برنمیدارم تا به «مجمع البحرین» برسم، هر چند مدّتی طولانی به راه خود ادامه دهم. سرانجام موسی و همسفرش از محلّ تلاقی دو دریا «مجمع البحرین» گذشتند، طول سفر و خستگی راه، گرسنگی را بر آنها چیره کرد، در این هنگام موسی به خاطرش آمد که غذایی به همراه آوردهاند، به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شدهایم».
و معنایش این است: بعد از آنکه از «مجمع البحرین» گذشتند، موسی(ع) به جوان ملازم خود فرمود تا چاشتشان که همان ماهیای بوده که با خود برداشته بودند، بیاورد؛ زیرا از مسافرت خود خسته شده و به تجدید نیرو نیازمند شدهاند. به هر حال این جمله نشان میدهد که موسی و یوشع(ع) راهی را پیمودند که عنوان سفر بر آن اطلاق میشد؛ ولی همین تعبیرات نشان میدهد که این سفر چندان طولانی نبوده است. در این هنگام، همسفرش به او خبر داد که:
«به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد و ماهی راهش را به طرز شگفتانگیزی در دریا پیش گرفت؛ قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا».
در ادامه داستان از آنجا که این موضوع، به صورت نشانهای برای پیدا کردن آن عالم بزرگ بود، «موسی گفت: این همان چیزی است که ما میخواستیم» و به دنبال آن میگردیم (ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ) و در این هنگام آنها از همان راه بازگشتند؛ در حالی که پیجویی میکردند.» (فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا).
معنای آیه این است: موسی(ع) گفت: «این جریان که درباره ماهی اتّفاق افتاد، همان علامتی بود که ما در جستوجویش بودیم.» لاجرم از همانجا برگشتند و درست از آنجا که آمده بودند (با چه دقّتی) جای پای خود را گرفته، پیش رفتند. از جمله «ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا» کشف میشود که موسی(ع) قبلاً از طریق وحی مأمور بوده که خود را در مجمع البحرین به عالِم برساند و علامتی به او داده بودند و آن داستان گم شدن ماهی بوده است.
حضرت موسی(ع) به محض اینکه قضیه ماهی را میشنود، میگوید: ما هم در پی این قصّه بودیم