نقد شبهه ای به خاتمیت
از همان روز اولی که بشر پای بر این کره خاکی نهاد، خداوند دروازه های هدایت را به روی او گشود و پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد تا دستور العمل زندگی را به دست او برساند.
پیشرفت تدریجی انسان سبب شد تا خداوند دین خود را به تدریج تکمیل کند و مطابق با فهم بشر آیین یگانه خود را در قالبهای متفاوت ارائه نماید. تا آنکه بشر آمادگی پذیرش آیین کامل شده را پیدا کرد و خداوند آخرین پیامبر خود را به مردم عرضه نمود.
خداوند اسلام را که کامل ترین آیین الهی است به همراه کتابی تحریف ناپذیر و به وسیله پیامبری که گل سر سبد آفرینش است، به دست مردم رسانید تا آخرین دین و آخرین کتاب به وسیله آخرین پیامبر به مردم عرضه شده باشد. همه مسلمانان بر این عقیده اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانی منکر این عقیده نبوده است. آیات قرآن و روایات قطعی نیز «اصل خاتمیت پیامبر اسلام» را اثبات می کند. قرآن در این باره می فرماید:
... وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّین. (سوره احزاب، آیه 40) محمّد(صلّى اللَّه علیه و آله) رسول خدا و خاتم پیامبران است.
....
اما برخی از فِرَق ضالّه همچون بهائیان برای توجیه افکار انحرافی خویش ترجمه ای دیگر از این آیه ارائه داده اند و برای «خاتم النبیین» مفهوم دیگری دست و پا کرده اند تا بتوانند پیامبری دروغین و نوین را به مردم عرضه کنند.
معنای انحرافی «خاتم النبیین»
پیش از بررسی این واژه قرآنی، باید دانست که بهاییان معتقدند: دوران دین اسلام همانند یهودیت و مسیحیت به پایان رسیده و خداوند پس از اسلام، دین جدیدی را با پیامبر و آیینی نو ارائه کرده است. به این ترتیب آنها خاتمیت پیامبر و کامل بودن قرآن و دین اسلام را قبول ندارند و برای آیه فوق، مفهومی انحرافی دست و پا کرده اند که به آن اشاره می کنیم. همچنین آنها مدعی این هستند که نه قرآن و نه پیامبر اسلام، خود ادعای خاتمیت نکرده اند و این عقیده بافته ذهن مسلمانان است. چراکه صاحبان هر دینی همانند یهودیان و مسیحیان نمی خواهند دین منسوخ شده خود را از دست بدهند و به هر نحوی تلاش می کنند تا آن را همیشگی معرفی کنند. دو معنای ارائه شده توسط منکران خاتمیت چنین است:
1ـ خاتم به معنای انگشتر
گفته شده است که «خاتم» در این آیه به معنای «انگشتر» و «خاتم النبیین» هم به معنای «زیور و زینت پیامبران» است و هیچ ارتباطی با مساله خاتمیت پیامبر اسلام ندارد.
2ـ خاتم به معنای مُهر
منکران خاتمیت گفته اند که معنای دیگر «خاتم» مُهری است که ذیل اسناد و نامه ها زده می شود. سپس به معنای تایید به کار رفته که در زبان محاوره به آن «مُهر تایید» می گویند. بنابراین «خاتم النبیین» به معنای «تصدیق کننده و تاییدگر پیامبران گذشته» خواهد بود. زیرا همانگونه که مُهر، گواهی بر صحت مضامین یک نامه می دهد، پیامبر اسلام نیز بر صحت و استواری همه پیامبران گواه است.
پاسخ 1: معنای لغوی «خاتم»
با مراجعه به لغت، خواهیم فهمید که در زبان عربی کهن هیچگاه «خاتم» به معنای «انگشتر زینتی» استفاده نشده است و این واژه هیچ ارتباطی با زیور و زینت ندارد. «مقاییس اللغه» که از کهن ترین کتب لغت عرب به حساب می آید، معنای اصلی این ریشه را «رسیدن به پایان هر چیزی» معرفی می کند و معانی دیگر را وابسته به این مفهوم اصلی می داند. (أصل واحد و هو بلوغ آخر الشیء)
معنای انگشتری هم همچنان که خواهیم گفت بعدها به این لغت اطلاق شده که آن هم در بردارنده مفهوم زینت و زیور نیست. اگرچه امروز به انگشتر زینتى «خاتم» گفته می شود اما ریشه اصلى آن از ختم (به معنى پایان) است و در آن روز به انگشترهایى می گفتند که با آن نامه ها را مُهر مى کردند.
پاسخ 2: مُهر و موم نامه یعنی پایان آن
یکی از معانی «خاتم»، «مُهر زدن» است که آن هم به همان مفهوم اصلی باز می گردد. «مقاییس اللغه» در این باره می نویسد: «مُهر زدن را به این دلیل "ختم" می گویند که هنگامی که نامه به پایان می رسد، آن را در صندوقچه قرار می دهند و روی آن را مُهر می کنند.» (لأنّ الطبع على الشیء لا یکون الّا بعد بلوغ آخره فی الأحراز)
از گذشته مرسوم بوده که وقتى بخواهند درِ خانه، صندوق یا نامه ای را طوری ببندند که کسى آن را باز نکند، روی در یا قفل آن ماده چسبنده اى مى گذارند و بر روی آن مُهر مى زنند که امروز از آن تعبیر به «لاک و مُهر» می شود.
بنابراین مُهر کردن نامه بر خلاف آنچه که شبهه افکنان القا کرده اند به معنای «تصدیق و تایید» نیست بلکه به معنای «پایان پذیرفتن نامه» است و همانطور که می بینید تفاوت بسیاری میان این دو وجود دارد.
چون در گذشته، گاهى از گِل هاى سفت و چسبنده برای این کار استفاده میشده، لغویون «خاتم» را «چیزى که بر گِل می زنند» معنا کرده اند. بنابراین اگرچه مُهر کننده هر نامه ای محتوای آن را پذیرفته است، اما معنای این واژه هیچ ارتباطی با تایید و تصدیق ندارد و ما در تفسیر قرآن باید تابع معنای لغت باشیم.
نکته قابل توجه دیگری که «لسان العرب» یعنی یکی دیگر از کتب مهم لغوی به آن اشاره کرده این است که برخی از مردم این مُهرها را به شکل انگشتر در میآوردند و به دست می کردند. به همین خاطر بعدها به این نوع انگشترها نیز «خاتم» گفته شده است و پس از چندی از روی تسامح به انگشتر زینتی نیز خاتم گفته اند. بنابراین معنای واقعی آن انگشتر نیست.
پاسخ 3: دیگر استعمالات قرآنی این واژه
در قرآن از ریشه «ختم» 7 بار دیگر استفاده شده است که در تمامی آنها معنایی جز «پایان دادن» و «مُهر نهادن» ندارد. همانند آیه 65 سوره یس که میفرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ»:" امروز (روز قیامت) بر دهانشان مُهر می نهیم و (تنها) دست هاى آنها با ما سخن مىگوید.
بنابراین واضح است که خاتم به معنای پایان هر چیزی است که گویا منکران خاتمیت به کلى از معنى این واژه بى اطلاع بوده اند و یا خود را به بی اطلاعى زده اند و گرنه هر کس کمترین اطلاعى از ادبیات عرب داشته باشد می داند کلمه «خاتم النبیین» به وضوح دلالت بر معنى خاتمیت دارد.
پاسخ 4: همه پیامبران تصدیق کننده اند!
اگر این آیه به خاطر تصدیق پیامبران قبلی به پیامبر اسلام لقب «خاتم الانبیاء» داده، چرا به دیگر پیامبران چنین لقبی نداده است. با اینکه می دانیم همه پیامبران خدا تصدیق کننده پیامبر قبل از خود بوده اند و پیامبر اسلام همانند آنان همه پیامبران پیش از خود را تصدیق کرده است.
قرآن در آیه ششم سوره صف، حضرت عیسی را تصدیق کننده تورات دانسته اما با این حال سخنی از خاتمیت او به میان نیامده است.
پاسخ 5: شهادت پیامبر بر این مساله
بر خلا آنچه که ادعا شده هم قرآن ادعا دارد که آخرین کتاب آسمانی است و هم پیامبر خدا خود را آخرین پیامبر الهی دانسته است که روایات قطعی فراوانی این مطلب را تایید می کند. برای نمونه به یکی از آنها اشاره می کنیم. پیامبرخدا می فرماید:
«حکایت من و پیغمبران پیش از من همانند مردى است که خانه اى را بنا مىکند و آن را کامل می کند و تنها جای خشتى را در آن، خالى مى گذارد. مردمى که وارد آن خانه مى شوند، از خالى ماندن محل خشت مزبور، شگفت زده مى شوند و علّت آن را از وى مى پرسند که چرا محل خشتى را خالى گذارده اى؟»
سپس پیامبر فرمود: «من همان خشتم که بنیان عظیم نبوّت، از آن خالى است. اینک من مبعوث شده ام تا محل خشت یاد شده را پر کنم. آرى! من، خاتم پیغمبرانم.» (نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول، ص 847)