سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهترین و بروز ترین مطالب موجود را در این وبلاگ بخوانید

یکشنبه 91/12/27

اس ام اس با موضوع خداوند

کلمات کلیدی :

هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز

تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز

به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم

که می‌کشی تو ز عبد فراری خود ناز . . .

.

.

.

دوبیتی خداوند

الله تویی و ز دلم آگاه تویی  / درمانده منم دلیل هرراه تویی

گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه  / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . .

.

.

.

پیامک با موضوع خداوند

خداوندا

برای همسایه که نان مرا ربود، نان

برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی

برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش

و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . .

.

.

.

شعر در مورد خدا

من گرچه سیه روی و بدم یا الله

از درگه خود مکن ردم یا الله

گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟

گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .

.

.

.

اس ام اس در مورد خدا

روزی روزگاری خدا ما را آفرید ، تا آدم باشیم

قصه ما به سر رسید . خدا به خواستش نرسید . . .

.

.

.

چه بسیار نعمت های خداوند که

تنها در رگی

خانه گزیده اند.

کتاب نیایش پیامبر(ص)

.

.

.

خداوندا، خداوندا

قرارم باش و یارم باش

جهان تاریکی محض است

می‌ترسم

کنارم باش

.

.

.

خدایا

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد

احسان ترا شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد . . .

.

.

.

ای آنکه طلبکار خدائی، به خودآ / از خود بطلب، کز تو، خدا نیست جدا

اول به خودآ، چون به خودآئی، به خدا / اقرار نمایی، به خدائی خدا . . .

.

.

.

ای خدایا از بَرِ هر حکمتت ، حکمت درست

لیک , دل از بر تنها شدن حکمت نَجُست . . .

.

.

.

خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!

دستم را میگیرد همان طور که هستم!

بدون پیش شرط

همین و بس . . .

.

.

.

معبودا

به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . . .

.

.

.

ما که از ترس خدا او را عبادت می کنیم / بر تعصب های خود یک عمر عادت می کنیم

هر نمازی با خودش تجدید بیعت کرده و / ساعتی دیگر به او راحت  خیانت می کنیم

ما که مغروریم ازاینکه مسلمان زاده ایم / با طلبکاری ، تقاضای شفاعت می کنیم

.

.

.

تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی

و من عجیب ؛ به آغوش تو

از آن سوی فاصله ها

خو گرفته ام . . .

.

.

.

خدایا مرا ببخش

بابت هر آنچه کردم و نباید

و هر آنچه نکردم و باید . . .

.

.

.

چاره ی ما ساز که بی یاوریم / گر تو برانی به که روی آوریم؟

پیش تو گر بی سر و پا آمدیم / هم به امید تو ، خدا آمدیم . . .

.

.

.

عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم / تقویمها گفتند و ما باور نکردیم

دل در تب لبیک تاول زد ولی ما / لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم

اللهم لبیک

.

.

.

میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی

 میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی

 میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی

میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی

همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست

تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم!

.

.

.

کوله بارم بر دوش سفرى مى‎ ‎باید،سفرى تاته تنهایى محض

هرکجا لرزیدى،از سفر ترسیدى ، فقط آهسته بگو: من خدا را دارم!

 




دوشنبه 91/12/7

سرگذشت شگفت انگیز خضر و موسی(ع)

کلمات کلیدی :


یکی از زیباترین و آموزنده‌ترین داستان‌های قرآنی داستان رابطه خضر نبی(ع) و حضرت موسی(ع) است. این داستان زیبا را از زبان قرآن کریم می‌خوانیم:

خداوند در سوره کهف می‌فرماید:

«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا ? فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا? فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا? قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا ? قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا؛1

به خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست خود گفت: من دست از طلب برنمی‌دارم تا به محلّ تلاقی دو دریا برسم، هر چند مدّت طولانی به راه خود ادامه دهم. هنگامی که به محلّ تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در پیش گرفت (و روان شد). هنگامی که از آنجا گذشتند، موسی به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شده‌ایم. او گفت: به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم. این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد، ماهی به طرز شگفت‌انگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت! (موسی) گفت این همان است که ما می‌خواستیم و آنها از همان راه بازگشتند؛ در حالی که پی‌جویی می‌کردند».

مفسّران در شأن نزول آیات فوق نقل کرده‌اند؛ جمعی از قریش خدمت پیامبر(ص) رسیدند و از عالمی که موسی(ع) مأمور به پیروی از او شد، سؤال کردند، آیات فوق نازل شد. در ماجرای موسی و خضر(ع) یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‌انگیزی برخورد می‌کنیم که نشان می‌دهد؛ حتّی یک پیغمبر اولواالعزم که آگاه‌ترین افراد محیط خویش است، باز دامنه علم و دانشش در بعضی از جهات محدود است و به سراغ معلّمی می‌رود که به او درس بیاموزد. او هم درس‌هایی که هر یک از دیگری عجیب‌تر است، به او یاد می‌دهد و چه نکته‌های بسیار مهمّی که در مجموعه این داستان نهفته شده است. در نخستین آیه می‌گوید:

«به ‌خاطر بیاور هنگامی که موسی به دوست و همراه خود گفت من دست از طلب برنمی‌دارم تا به «مجمع‌ البحرین» برسم، هر چند مدّتی طولانی به راه خود ادامه دهم. سرانجام موسی و همسفرش از محلّ تلاقی دو دریا «مجمع البحرین» گذشتند، طول سفر و خستگی راه، گرسنگی را بر آنها چیره کرد، در این هنگام موسی به خاطرش آمد که غذایی به همراه آورده‌اند، به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر، سخت خسته شده‌ایم».

و معنایش این است: بعد از آنکه از «مجمع ‌البحرین» گذشتند، موسی(ع) به جوان ملازم خود فرمود تا چاشتشان که همان ماهی‌ای بوده که با خود برداشته بودند، بیاورد؛ زیرا از مسافرت خود خسته شده و به تجدید نیرو نیازمند شده‌اند. به هر حال این جمله نشان می‌دهد که موسی و یوشع(ع) راهی را پیمودند که عنوان سفر بر آن اطلاق می‌شد؛ ولی همین تعبیرات نشان می‌دهد که این سفر چندان طولانی نبوده است. در این هنگام، همسفرش به او خبر داد که:

«به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم (و استراحت کردیم) من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم و این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد و ماهی راهش را به طرز شگفت‌انگیزی در دریا پیش گرفت؛ قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا».

در ادامه داستان از آنجا که ‌این موضوع، به صورت نشانه‌ای برای پیدا کردن آن عالم بزرگ بود، «موسی گفت: این همان چیزی است که ما می‌خواستیم» و به دنبال آن می‌گردیم (ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ) و در این هنگام آنها از همان راه بازگشتند؛ در حالی که پی‌جویی می‌کردند.» (فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا).

معنای آیه ‌این است: موسی(ع) گفت: «این جریان که درباره ماهی اتّفاق افتاد، همان علامتی بود که ما در جست‌وجویش بودیم.» لاجرم از همان‌جا برگشتند و درست از آنجا که آمده بودند (با چه دقّتی) جای پای خود را گرفته، پیش رفتند. از جمله «ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا» کشف می‌شود که موسی(ع) قبلاً از طریق وحی مأمور بوده که خود را در مجمع ‌البحرین به عالِم برساند و علامتی به او داده بودند و آن داستان گم شدن ماهی بوده است.

حضرت موسی(ع) به محض اینکه قضیه ماهی را می‌شنود، می‌گوید: ما هم در پی این قصّه بودیم




دوشنبه 91/12/7

خضر پیامبر علیه السلام

کلمات کلیدی :

 

خضر(ع) از انبیای الهی است. او از شاهزادگان بود و پدرش مال و نعمت بسیار داشت؛ امّا خضر دوستدار حکمت بود و به راه پیغمبری می‌رفت و تا در خانواده خود بود، به راهنمایی گمشدگان و دستگیری بینوایان می‌پرداخت و چون به پیغمبری رسید، به راهنمایی قوم ذوالقرنین فرمان یافت. ذوالقرنین جهان‌داری آگاه بود و خضر را گرامی داشت و خداپرستی وی را ستایش و در کارها با وی مشورت می‌کرد و کار دین و شریعت مردم را به او محوّل ‌ساخت.

از روایات چنین بر می‌آید که خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد. از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرّم می‌گشت و به همین دلیل او را خضر (سبز) نامیده‌اند. نام اصلی خضر، بلیا بن ملکان بن عامر بن افهشد بن سام بن نوح(ع) است.

محتمل است که ایشان همان الیاس پیامبر باشد؛ زیرا در کتب مقدّس بنی‌اسرائیل ذکری از نام خضر نیامده است.

 1027 خضر پیامبر علیه السلام

پژوهشگران غربی نوشته‌اند که از دو شخصیّت ایلیای نبی و جرجیس قدّیس صورت خضر در آمده و او در روایات اسلامی یکی از جاویدانان می‌باشد. او تا قیامت مسافران خشکی را هدایت می‌کند، همچنان که الیاس مسافران دریا را.

او همان عالم الهی بود که موسی به دیدارش رفت و در قرآن بدون ذکر نام، با عبارتی درخشان ستوده شده است: «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً؛ او یکی از بندگان ما بود که رحمت خویش را به سویش فرو فرستادیم و از نزد خویش به او علم آموختیم.» در قرآن کریم درباره حضرت خضر(ع) غیر از توصیف یاد شده و داستان همراهی حضرت موسی(ع) با او چیز دیگری ذکر نشده است.

نام و نسب

همان‌گـونه که تاریخ‌نویسان در نام حضرت خضر(ع) اختلاف دارند, در نسب او نیز اختلاف دارند. طریحی به نقل ایـن اقوال پرداخته و می‌نویسد:

خضر صاحب مـوسی به فتح خاء و به کسر آن و سکـون ضاد و فتح یا کسر آن. وی فرزند ماعید بن عیص بـن اسحاق است و برخی گفته‌اند:

نامـش ایلیا فـرزنـد ملکان بن قالع بـن قالع بـن ارفخشـد بـن سام بـن نـوح می‌باشد و در برخی شروح آمده که نامـش الیاس بن ملکان بـن ارفخشد بن سام بن نوح است و گفته شده که نامش ایلیا بن عامیل بـن شمالخین بن اریا بن علقما بن عیص بن اسحاق بـن ابراهیم است.

همچنیـن گفته‌اند نامـش ارمیا بـن حلشا و از اسباط هارون بـوده است؛ ولـی اصحّ آن است که از پیامبـر(ص) رسیـده که نامـش بلیا بن ملکان عامر بن ارفخشد بن سام بـن نوح(ع) می‌باشد. بنابراین نام اصلـی وی خضر نبوده؛ بلکه به دلیل صفاتـی که در او بـوده است، به خضر معروف شده است.

 214 خضر پیامبر علیه السلام

آیا خضر پیامبر بوده است؟

در اینکه آیا حضرت خضـر(ع) پیامبـری از پیامبـران یا بنـده‌ای از بندگان صالح خـدا بـوده، بحث و گفت‌وگـوست. در بعضـی اخبار آمده است که خضر و ذوالقرنیـن پیامبر نبوده؛ بلکه هر دو عالـم بـودند.

امّا بسیاری از علما به استناد برخـی آیات و روایات معتقـدند که حضـرت خضـر(ع) پیـامبـری از پیـامبـران خـدا بـوده است.

علّامه طریحی می‌گوید:

بسیاری از علما می‌گـویند، وی پیامبر بـوده و استدلال کرده‌اند به اینکه به مـوسی گفت: «وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی؛ هرگز ایـن کارها را از پیـش خـود انجام ندادم.»

علّامه طباطبایی پـس از آنکه مسئله عالـم بـودن خضـر را مطـرح می‌کنـــد, می‌گوید:

لیکـن آیات نازل شده در قصّه خضر و مـوسی ظاهر در ایـن است که وی پیامبر بوده است.

و آنگاه اضافه می‌کنـد:

آنچه که از روایات نبـوی و از طریق اهل بیت وارد شـده؛ چنان‌که محمّد بـن عمّاره از امام صادق(ع) آورده، به دست مـی‌آید که خضر پیامبری مرسل بـوده است که خداوند وی را به سـوی قومـش فرستاد. او نیز مردم را دعوت به تـوحید و اقرار به انبیاء و رسل و کتاب‌های آسمانی نمود.

ویژگی‌های خضر(ع)

حضرت خضر(ع) دارای ویژگی‌های زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد روایات اشاره می‌کنیم:

1? وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است؛

2? خضر(ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود؛

امام رضا(ع) فرمـود: «خضر از آب حیات نـوشید، پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود.»

حلبـی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی لان»؛

3? خـداوند به خضر(ع) تـوان و قدرت نیرومندی عطا کرده؛ چنان‌که طریحـی می‌نـویسد: خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد.

4? از خصوصیّات و ویژگی‌های خضر ایـن بوده که به هر کجا می‌نشست، آنجا سرسبز می‌گشت. امام صادق(ع) فرمـودند:

«بر هیچ تخته خشکیده‌ای نمی‌نشست؛ مگر آنکه سبز می‌گشت و بر هیچ زمینـی بـی‌آب و علف قرار نمی‌گرفت؛ مگر آنکه سرسبز می‌گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد.»

همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز می‌ایستاد، اطرافـش سـرسبز می‌گشت؛

5? قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است؛ امّا از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـی با خضر چنیـن می‌فرماید: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا»؛

6? هر کجا نامـش برده شـود، فـوراً حاضر می‌گردد. امام رضا(ع) درباره ایـن ویژگی می‌فرماید:

«وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ حَیْثُ مَا ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْه‏؛

هر کجا از او یاد شود، همان‌جا حاضر می‌شود, پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد، بـر او سلام کنـد.»؛

7? حضور همه ساله، در مراسم حج.

امام رضا(ع) می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَقْضِی جَمِیع‏

الْمَنَاسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَةَ فَیُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ؛

همه سـاله در مـراسـم حج حضـور می‌یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می‌دهد و در عرفات در کنار سایر حجّاج خانه خدا می‌ایستـد و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید.»؛

8? انـدرزگـویـی و نصیحت‌پذیری. از دیگر ویژگی‌های حضرت خضـر(ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز می‌داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته‌هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد.

مثلاً گاه می‌بینیـم که معصومان(ع)، امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن(ع) وصایای او را به مـوسـی و اندرزهایش را به دیگران برای ما نقل کرده‌اند و گاهـی هـم روایت کرده‌اند که خضر به محضرشان می‌رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه می‌نموده، مثلاً به امیرالمـؤمنیـن(ع) پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم، خداوند مرا از آتش جهنّم نجات دهد.

زنده بودن حضرت خضر(ع)

1? در برخی روایات از طرق شیعه و سنّی نقل شده که حضرت خضر(ع) از آب حیات نوشیده است.

بر فرض صحّت دلالت و سند حدیث یاد شده، آب حیات در روایت توضیح و تبیین نشده و حقیقتش برای ما روشن نیست.

مگر این احتمال که منظور از آب حیات همان علم و معرفت به حقایق است؛ چنان که در برخی روایات آب به علم و معرفت تفسیر شده است.

چنان‌که در ذیل آیه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا» روایتی از امام صادق(ع) داریم که منظور از «ماءً غَدَقًا» همان علم و معرفت است؛ امام صادق فرمودند: «لأفدناهم علما کثیرا یتعلمونه من الأئمه».1

در برخی روایات آمده است که امام صادق(ع) فرمودند:

«خداوند به حضرت خضر(ع) عمر طولانی عطا فرمود؛ زیرا خدا می‌خواست به قائم ما (حضرت مهدی(عج) عمر طولانی بدهد و می‌دانست) که بندگانش بر طول عمر او اشکال خواهند کرد، به همین جهت، عمر بنده‌اش حضرت خضر را طولانی گردانید که عمر طولانی حضرت قائم به آن تشبیه شود.»2

درباره چرایی غیبت حضرت خضر

بر اساس برخی روایات‌، حضرت خضر(ع) از چشمه آب حیات نوشیده و به زندگانی طولانی دست یافته است‌، هر چند برخی دانشمندان روایت بیان کننده این مطلب را قطعی و استوار ندیده‌اند و در هر صورت باید با دقّت بیشتر و بر اساس اصول سنجش حدیث با این‌گونه روایات روبه‌رو شد.3

امّا اینکه چرا زنده است و زنده بودن او چه فایده‌ای دارد؛ به طور کامل و دقیق بر کسی معلوم نیست و شاید بتوان گفت کار او هدایت و نجات برخی از افراد است.

مرحوم علّامه مجلسی از حضرت امام رضا(ع) روایت کرده است‌: حضرت خضر از آب حیات خورد و او زنده خواهد ماند تا در صور بدمند و همه زندگان بمیرند و می‌آید به نزد ما و بر ما سلام می‌کند و ما صدای او را می‌شنویم و او را نمی‌بینیم‌ و هر جا که نام او یاد شود، او در آنجا حاضر می‌شود، پس هر که او را یاد کند، بر او سلام کند و در موسم حج در «مکّه» حاضر می‌شود و حج می‌کند و در «عرفات» وقوف می‌کند و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید. زود باشد که حق تعالی خضر را مونس قائم آل محمّد(ص) گرداند، در وقتی که آن حضرت از مردم غایب گردد و در تنهایی رفیق آن حضرت باشد.4

از این روایت استفاده می‌شود که یکی از حکمت‌های عمر طولانی حضرت خضر خدمت‌گزاری به پیامبران‌، مؤمنان و بالأخص حضرات اهل‌ بیت‌(ع) و خدمت ویژه به حضرت حجّت‌(عج) است‌.

آنچه از مطالعه منابع روایی و تفسیری به دست می‌آید، این است که حضرت خضر(ع) در زمان حضرت موسی(ع)، پیرو آیین آن حضرت بوده است و قطعاً اکنون پیرو دین اسلام هستند؛ زیرا با آمدن شریعت جدید، برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می‌شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی، همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهد بود.

دین اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین الهی با بعثت حضرت محمّد(ص) به همه جهانیان ابلاغ گردیده و با آمدن اسلام، ادیان پیشین منسوخ شده‌اند؛ زیرا با وجود کامل، نیازی به ناقص نمی‌باشد.5

البتّه قرآن کریم که دین خدا را از آدم تا خاتم یک جریان پیوسته معرفی می‌کند نه چند تا، یک نام روی آن می‌گذارد و آن «اسلام» است. البتّه مقصود این نیست که در همه دوره‌ها دین خدا با این نام خوانده می‌شده است و با این نام در میان مردم معروف بوده است؛ بلکه مقصود این است که حقیقت دین دارای ماهیّتی است که بهترین معرّف آن لفظ اسلام است و این است که می‌گوید: «انَّ الدّینَ عِندَاللهِ الاسلام؛ دین در نزد خدا اسلام است».6 یا می‌گوید: «ما کان ابراهیمَ یَهُودیّاً وَ لا نَصرانیّاً ولکنَّ کانَ حَنیفاً مُسلِماً؛ ابراهیم نه یهودی و نه نصرانی، بلکه حق جو و مسلم بود».7

آیا خضر(ع) را می‌توان دید؟

در اینکه آیا می‌شـود حضـوراً به خدمت خضر رسید یا نه، باز روایات دو دسته هستند، دسته اوّل آنهایی می‌باشند که امکان رؤیت را نفـی کـرده، حتـّی از امامان معصـوم. مثلاً از امام رضـا(ع) نقل شـده که فـرمـود: «و اءنه لیاءتینـا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نـری شخصه …؛ خضر نزد ما می‌آید و به ما سلام می‌کنـد، پـس ما صـدایـش را می‌شنویم؛ ولی شخص او را نمی‌بینیم.» همچنیـن از حضرت رضا(ع) روایت شـده که «هنگامـی که رسـول خـدا(ص) رحلت کرد، شخصـی در خانه اهل بیت آمده و به آنان تعزیت و تسلیت گفت, اهل بیت صدایـش را می‌شنیدند؛ امّا شخص او را نمـی‌دیدند, حضرت علـی(ع) فرمـود: «ایـن خضر است که آمـده و مصیبت پیـامبـر(ص) را به شمـا تعزیت می‌دهـد.» از امــام

زیـن العابـدیـن(ع) شبیه آنچه که گذشت، نقل شــــده است.

دسته دوم روایـاتـی هستنـد که از آنها چنیـن بـرمـی‌آیـد: علاوه بـر اینکه معصومان صدای خضر را می‌شنیدند، شخص او را نیز می‌دیدند و گاهی هـم یـاران امـام بـا خضـر ملاقـات می‌کـردند.

و بارها دیده شده که به حضور امامان رسیده و سؤالاتی از آنان پرسیده که در برخی موارد پاسخ پرسش‌ها را به فرزند معصومشان واگذار کرده‌اند.

همان‌گونه که روایت شده، امام باقر(ع) در حج بودند، مردی به حضور امام رسید و دو زانو نشست و از آن حضرت سؤالی کرد. امام باقر(ع) فرمودند: «از فرزندم جعفر(ع) بپرس.»

و در آخر خبر آمده که امام بـاقر(ع) فرمود: «این خضر است.»

همچنین از ملاقات‌های مکرّر خضر با حضرت امیر(ع) گفته شده است که هم میثم تمّار و هـم شرطه الخمیـس شخص خضر را دیده بـودنـد. آنها گمان برده بودند که او دشمـن علـی(ع) است و از تاریکـی شب استفاده کرده تا علی را ترور بنماید. همچنیـن از ملاقات و گفت‌وگـوی مکرّر خضر با امام زین‌العابدین(ع) در مدینه گفته شده است و در بیـن راه مکّه و مدینه امام صادق(ع) چـوبی از درخت طـوبـی را جهت رفع تشنگـی داوود رقّـی، به وسیله او فرستاده است.

خضر(ع) بـا اهل بیت(ع) تماس حضوری داشته؛ بلکه بسیاری اوقات کارهای معصومان را نیز انجام می‌داده است؛ امّا نسبت به سایـر مردم در زمان حیات معصومان گاه‌گاهی مورد رؤیت بوده است و امّا در زمان غیبت, همانند خود امام زمان(ع) جز در مـوارد بسیار نادر, برای احدی قـابل رؤیت و شناسایی نمـی‌بـاشـد.

مکان‌های منتسب به حضرت خضر(ع)

بنا به روایات از ائمه اطهار(ع)، مسکن و محلّ زندگی حضرت خضر(ع)، «مسجد سهله» می‌باشد که در «مفاتیح الجنان» شیخ عبّاس قمی به این مطلب اشاره شده است. در این مسجد، مقام حضرت خضر(ع) وجود دارد که خواندن نماز و دعای مخصوص در این مقام دارای اجر و ثواب عظیمی است.

در «کوه شهبازبند»، حدود 25 متر بالاتر از سطح زمین، دو غار مصنوعی و یک غار طبیعی در کنار هم قرار دارند که این سه غار را مردم بومی بان مسیتی می‌گویند. در زبان بلوچی، بان مرد صالح و خداپرست و تارک دنیا را می‌گویند و مسیتی معبد و پرستشگاه خوانده می‌شود. در درون یکی از غارها که طبیعی و کوچک است، یک آرامگاه مکعب و صندوقچه‌ای که ارتفاع گنبد آن چهل سانتی‌متر است، دیده می‌شود. روی دیوارهای سه طرف گنبد، با جوهر قرمز و بنفش، خطوط و علاماتی نقش بسته که بیشتر به خطّ «گجراتی» و خطوط هندی شباهت دارد. غار دوم به فاصله هفت قدم در سمت راست این غار، با سکویی از گچ و سنگ ساخته شده است. بر بدنه این سقف طبیعی، آثار تراش و ابزار کار به خوبی پیداست. دهانه غار 80 سانتی‌متر است. غار سوم به فاصله 50 متر در سمت چپ غار اصلی قرار دارد که طول قوس دهانه آن 20 متر است. در درون آن به فاصله کمی پس از ورود حفره‌ای عمومی قرار دارد که گویا به جایی در دل کوه و در عمق آن متّصل است. به نظر می‌آید که این غارها به منزله توقّفگاه‌ها یا مذبح یا پرستشگاه بوده است که سکویی برای انجام اعمال مذهبی یا تشریفات دیگر در سرتاسر پهنه جلوی هر سه غار ساخته بوده‌اند.

این مکان در «ایرانشهر» به قدمگاه خضر نبی(ع) مشهور است.

در شش کیلومتری شهر «قم»، کوهی وجود دارد که از فراز آن می‌توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد. این کوه منسوب به حضرت خضر(ع) با قدمت سه‌هزار سال است. می‌گویند بر قلّه این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که خضر پیامبر(ع) در آن غار به عبادت و نیایش می‌پرداخته، غاری که امروز به مسجد کوچکی با ظرفیّت 10 تا 15 نفر تبدیل شده است و سال‌ها پیش از این، در حالی که هنوز قم آن‌قدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این کوه برساند، معبد عارفان و سالکان و اوتاد و خلوتکده‌ای برای شب زنده‌داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و همچنین می‌گویند: حضرت خضر نبی(ع) در «مسجد اموی» همواره نماز می‌گذاشته است، مکان نماز ایشان در سمت شرقی قبله (جنوب شرقی) نزدیک مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به محراب اصلی مسجد و به موازات «مقام هود» بر دیوار قبله، عنوان «هذا مقام خضر النّبی» بر تابلویی سبز دیده می‌شود. گفتنی است، در بسیاری از نقاط «سوریه» مقام حضرت خضر(ع) دیده می‌شود.

سرانجام حضرت خضر(ع)

سرانجام کار خضر به کجا خـواهـد رسید و تا چه وقت زنـده می‌مـانـد و آیـا مـرگ بـرای او هست تا نیست؟

از آنجایی که قرآن می‌فرماید: «کلّ نفس ذائقه الموت» مرگ بر همه مقدّر شده, بنابرایـن خضر هـم خواهد مرد؛ امّا چه وقت, این را بایـد از روایات و اقـوال مفسّران به دست آورد.

نیشابـوری از ثعلبی نقل می‌کند که گفته می‌شود، حضرت نمی‌میرد؛ مگر در آخرالزّمان، بعد از آنکه قـرآن بـالا می‌رود.

و همچنیـن از نیشـابـوری نقل گـردیـد که:

آخرین کسی که از بنی‌آدم از دنیا می‌رود, الیـاس و خضــر است و از امام رضا(ع) نقل شـد که فـرمود: «خضر زنده است تـا نفخ صور دمیده شود.»

راز عمر خضر(ع) برای استدلال به امام زمان(عج)

مسئله مهمّ دیگر ایـن است که خـداوند عمر طـولانـی به خضر(ع) عنایت فرمـود تا بر طـولانی بـودن عمر امام زمان(عج) دلیل باشد و بهانه را از دست دشمنان بگیرد.

سدیر صیرفـی ضمن حدیث مفصّلی از امام صادق(ع)

در ایـن جهت, می‌فرماید:

«و امّا عبد صالح، یعنـی خضر به درستی که خداوند هرگز عمر او را طولانی ننمود تا اینکه نبوّتی برایش مقدّر کرده باشد و نه به جهت کتابـی که بر او نازل شـود و نه به جهت شریعتی که با آن, شـریعت پیامبـر(ص) را نسخ کـرده بـاشـد و نه بـرای امامتـی که بندگان را به پیروی از او ملزم کند و نه برای طاعتـی که خداوند برای او فرضـی کرده باشد؛ بلکه چـون در علـم خدا گذشته بـود که تقـدیری در عمر حضـرت قائم در ایّام غیبت خـواهـد داشت و نیز در علـم او، انکار ایـن جهت از امّت گذشته بـود, خـواست تا عمر حضرت قائم به درازای عمر عبد صالح، یعنی خضر طولانی شـود و ایـن زنده نگه داشتـن و طـولانی کردن عمر خضر جز برای استدلال نمودن به عمر حضـرت قائم و بـرای ابطال حجّت منکـران، هیچ دلیل دیگری نـدارد.»

پی‌نوشت‌ها:

1? تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 16 سوره جنّ، ج 9، ص 560?

2? سالک، علی، کتاب هزار و یک چرا؟ ص 224?

3? کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی، ج 4، ص 83، ش 1153?

4? طبسی، محمّدرضا، الشیعـ[ و الرّجعـ[، ج 2?

5? معجم احادیث الامام المهدی، ج 5، ص 384?

6? همان، ‌ج 3، ص 89، ‌ش 1158?

7? مجمع التجری، ص 316، «به نقل از بامداد بشریّت»، ص 123، محمّد جواد طبسی.




دوشنبه 91/12/7

رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع)

کلمات کلیدی :



رابطه خضرع با اهل بیتع رابطه خضر(ع) با اهل بیت(ع)

بسیاری از روایات و احادیث دلالت دارنـد که حضـرت خضـر(ع) رابطه بسیار خـوبی با اهل بیت پیامبر(ص) داشته؛ بلکه طبق فرمایـش امام رضا(ع) هر روز نزد معصومان(ع) می‌رفته و عرض سلام می‌کرده است.

حضرت فرمود: «و انّه لیاءتینا فیسلـم فنسمع صـوته و لا نری شخصه».

سلام خضر نبی به پیامبر(ص) و علی(ع)

روزی علی(ع) همراه پیامبر(ص) از راه مدینه عبور می‌کردند؛ ناگاه مردی بلند قامت و چهارشانه … جلو آمد و بر پیامبر(ص) سلام کرد و احترام شایانی نمود. سپس رو به علی(ع) کرد و گفت:

سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو ای خلیفه چهارم، آنگاه به رسول خدا(ص) رو کرد و گفت: آیا این گونه نیست که گفتم؟ رسول خدا(ص) فرمود: «آری چنین است.» آن شخص ناشناس از آنجا رفت.

علی(ع) از پیامبر(ص) پرسید: «این چه لقبی بود که این مرد ناشناس به من داد و شما هم آن را تصدیق کردید، آیا من خلیفه چهارم هستم؟» پیامبر(ص) فرمود: «حمد و سپاس خدا را، همان‌گونه که او گفت تو خلیفه چهارم هستی؛ زیرا اوّلین خلیفه، آدم(ع) است. و دومین خلیفه داوود(ع) است و سومین خلیفه هارون، برادر موسی(ع) است که خلیفه موسی شد و خداوند در (آیه 3 سوره توبه) می‌فرماید: «و این اعلامی است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حجّ اکبر (عید قربان) که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزار است.» ای علی! ابلاغ کننده برائت از مشرکان از جانب خدا و رسولش تو هستی و تو وصّی و وزیر من می‌باشی و دین مرا ادا می‌کنی. … پس تو چهارمین خلیفه می‌باشی؛ چنان‌که آن شخص با این عنوان بر تو سلام کرد. آیا می‌دانی او چه کسی بود؟ او برادرت خضر(ع) بود.»

نورانیّت دل

خضر نبی(ع) در محضر امام حسن مجتبی(ع) حاضر شد و سؤالاتی را با وی در میان نهاد و از جمله پرسید: چرا آدمی گاهی مطالبی را که می‌داند، به یاد نمی‌آورد؟

امام(ع) پاسخ فرمودند: «قلب بشر بر حق استوار است و با حق عجین گشته و روی حق حجاب نهاده شده است، پس اگر بر محمّد و آل محمّد سلام و درود کامل بفرستد، قلب او نورانیّت خاصّی پیدا می‌کند و آنچه که از یاد برده، دوباره به خاطرش می‌آید. اگر صلوات بر محمّد و آلش نفرستد یا آنکه صلوات ناقص بفرستد، آن حجاب همچنان بر روی حق برقرار خواهد بود و در این صورت است که انسان آنچه را که به یاد دارد نیز فراموش می‌کند.»1

تسلیت به اهل بیت(ع)

ایشان پـس از رحلت پیامبر خـدا(ص) به در خانه اهل بیت(ع) آمده و به آنان تسلیت مصیبت رسول خدا(ص) را گفت و همچنین ایشان پـس از شهادت مولی الموحّدین، امیرالمؤمنین(ع) با شتاب در حالـی که لا اله الّا الله می‌گفت، خـود را به در خانه علی(ع) رسانده و می‌گفت:

«خدای تو را رحمت کند، ای اباالحسن تـو اوّلین فردی بـودی که به اسلام گرویدی و از نظر ایمان خالص‌ترین آنها و از همه یقینت به خدا شدیدتر و بیشتر از همه، از خـدا ترس داشتـی … علـی تـو همانند کـوهی بـودی که هرگز بادها و طـوفان‌ها او را از جای تکان ندهد.»

ابـن عبّاس گوید: همگان سکوت کردند تا سخنانـش تمام شد، سپـس خـود گریه کرد و یاران رسول خدا را به گریه انداخت. سپـس به دنبالـش گشتند؛ ولـی او را نیافتنـد.

حضرت خضر( ع) پـس از شهادت امام حسـن(ع) در گـوشه‌ای از «مسجـدالحـرام» در مصیبت آن حضــرت اشعاری سـوزناک می‌خـواند. ابـن عبّاس گـوید: روزی که امام حسیـن(ع) به شهادت رسید، صـدایـی از گـوشه خانه به گـوشمان رسیـد که می‌گفت:

اصبروا آل الرّسول،

قتل الفرخ النحول،

نـزل الروح الامین،

بـبـکـاء و عـویل؛

صبر کنید ای آل رسـول الله!

فرزندی که خدا به پیامبر(ص) هدیه کرد, کشته شد.

جبرئیل امیـن نازل شد؛

در حالـی که گریه و زاری می‌کرد.

علاقه شدید خضر به علی(ع)

بدون شک حضرت خضر از جمله کسانی بـود که جایگاه معصومان، بالأخص علی(ع) را خوب درک کرده بود. بدیـن جهت پـس از رحلت رسول الله(ص), ایـن علاقه به خاندان پیامبر(ص) مستحکـم‌تر شد و در تمام قضایایی که برای علـی(ع) در مـدینه رخ داد تا رفتـن به سـوی عراق و جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقیـن, در کنار مولای متّقیان و مایه دل‌خوشی علی(ع) و آرامـش خاطر آن حضرت بـود. اصبغ بـن نباته گوید: امیرمـؤمنان در حال نماز بـود که مردی به طرف آن حضرت آمـد؛ در حالـی که بر تـن او دو برد سبز رنگ بـود و دو گیسـوی بافته شده مشکی و محاسن سفید داشت.

هنگامـی که حضرت سلام داد, خـود را بر روی امام(ع) انداخته و بر سر مبارک علـی(ع) بـوسه زد.

سپـس دست حضرت را گرفته, بیرون رفتند. به سـرعت دنبال آنها رفتیم, از حضرت درباره او پـرسیـدیـم, ایشان فرمود: «این برادرم خضر است …»

همچنیـن اصبغ نقل می‌کند: بار دیگر در حالی که میثم تمّار در کنار همان ستـونی که حضرت نماز می‌خواند, ایستاده و نماز می‌گزارد, به میثم گفت: ای کسی که در کنار ستون نماز می‌گزاری! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگـو که مـن از او شروع کردم؛ امّا او را در حال استراحت دیدم.

در خبر دیگری آمده است: روزی علی(ع) و خضر با هـم دیدار کردند. علی(ع) فرمود:

«جمله حکمت‌آمیزی بگوی.» خضر گفت: چه زیباست تـواضع ثـروتمنـدان بـرای فقـرا, بـرای رضـای خـدا. علی(ع) فـرمود:

«و بهتـر از آن تکبّر کردن فقـرا بـر ثـروتمنـدان که نشانه اعتماد و تـوکّل به خـداست», خضر گفت: ایـن سخـن را بایـد با آب طلا نـوشت.

امام زین العابدین(ع) و حضرت خضر(ع)

ابراهیم بـن ادهم گوید:

همـراه قافله در صحـرا و بیابان بـودم. پس بـرای قضای حاجت از قافله فاصله گرفتـم. ناگهان چشمم به کودکی افتاد که در حال راه رفتـن بـود.

پیـش خودم گفتـم:

سبحان الله! در صحرای بی‌آب و علف, ایـن کودک چه می‌کند. نزدیک شده, بر او سلام گفتم. پاسخ مرا داد, پـرسیـدم: به کجـا می‌روی؟ او گفت: «به سـوی خـانه پـروردگارم.»

گفتم: عزیزم, تو کـودک هستی. نه حجّ واجبی بر تـو هست و نه مستحبّی.

او گفت: «ای پیرمرد آیا نـدیدی که چقدر کودکانـی که از مـن کـوچک‌تر بودند و از دنیا رفتند؟»

گفتم: توشه و مرکبت کجاست؟

گفت: «تـوشه‌ام تقـوای من و مـرکب مـن دو پایم و هدفم مـولایـم است.»

گفتم: غذایی همراهت نمی‌بینـم؟!

او پاسخ داد: «ای شیخ آیا پسندیده است که کسی تو را دعوت کند, آنگاه غذا از خانه برداری؟!

گفتم: نه.

پس گفت: «آن کـس که مرا به خانه‌اش دعوت کـرده, اوست که سیرم کند و سیرابـم گـردانـد.»

گفتم: بیا و همراه مـن سـوار شـو تا مشاعر را درک کنی ـ یعنی به حج برسـی.

گفت: «از ما تلاش در راه رفتـن و از او ما را رساندن, آیا فرمایـش خدا را نشنیدی که می‌گـوید:

«و کسانـی که در راه ما تلاش کـردنـد, راه‌هایمـان را به آنها نشـان می‌دهیـم و به تحقیق که خداوند با نیکوکاران است.»

ابراهیم ابن ادهم گوید: گرماگرم صحبت بـودیـم که جوانی خـوش‌سیما، در حالـی که پیراهـن سفیدی بر تـن داشت, از راه رسید. دست به گردن آن پسـر انـداخت و به او سلام کـرد. مـن به طـرف آن جـوان رفتـم و عرضه داشتـم: به حقّ آن کسـی که خلق تـو را نیکـو گردانیـد, این پسر کیست؟

گفت: آیا او را نمـی‌شناسـی؟ ایـن علـیّ بن الحسیـن، فرزند علیّ بـن ابی‌طالب است. بلافاصله آن جوان را رها کردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتـم: به پدرانت تـو را سوگند می‌دهم! بگو این جوان کیست؟

او گفت: «ایـن برادرم خضر است و هر روز نزد ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند.»

به حضرت عرض کردم: به حقّ پدرانت قسمت می‌دهـم که به مـن خبر دهی, چگونه بدون تـوشه ایـن دشت و بیابان را به پشت سر می‌گذاری؟

ایشان پاسخ داد: «آری با توشه ایـن راه را طی می‌کنـم و امّا توشه راهم چهار چیز است: تمام دنیا در نظر و زیـر سلطه خـدا می‌بـاشـد و تمـامـی خلق, بندگان خدا و کنیزان و خانـواده او هستند و تمام رزق و روزی را به دست او می‌بینـم, همچنیـن فقط قضـا و مشیّت الهی را در تمام زمیـن قـابل نفـوذ می‌دانـم.»

گفتـم: عجب تـوشه‌ای داری و تـو ای زین العابدین! با ایـن تـوشه از گذرگاه‌های آخرت عبور می‌کنی، چه رسد به گذرگاه‌های دنیا!

خضر نبی و امام زمان(ع)

امام صادق(ع) آورده‌اند که:

«… امّا آن بنده صالح خدا، خضر، خداوند عمر او را نه به دلیل رسالتش طولانی گردانید و نه به دلیل کتابی که بدو نازل کند و نه به دلیل اینکه به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به دلیل امامتی که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به دلیل طاعتی که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خدای جهان‌آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود، عمر گرامی قائم(عج) را در دوران غیبت او بسیار طولانی سازد و می‌دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد و اشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، خضر را طولانی ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم(عج) بدان تشبیه گردد.»

بدون تردید او زنده است و هم اکنون بیش از شش‌هزار سال از عمر شریفش می‌گذرد. زندگی حضرت خضر و رفتنش به بحر ظلمات و خوردنش از آب حیات، خود داستان مفصّلی است که در کتب تاریخی و حدیثی به تفصیل از آن بحث شده است.

شرکت حضرت خضر در مراسم عید غدیر در سرزمین غدیر خم و در مراسم سوگواری رسول اکرم(ص) به هنگام رحلت آن حضرت و در سوگ حضرت علی(ع) به هنگام شهادت آن حضرت در کتاب‌های حدیثی مشروحاً آمده است.

امام رضا(ع) می‌فرماید:

«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد، او زنده است و تا دمیده شدن صور از دنیا نمی‌رود، او پیش ما می‌آید و بر ما سلام می‌کند، ما صدایش را می‌شنویم و خودش را نمی‌بینیم، او در مراسم حج شرکت می‌کند و همه مناسک را انجام می‌دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات می‌ایستد و برای دعای مؤمنان آمین می‌گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت می‌کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس می‌کند.»

از این حدیث استفاده می‌شودکه حضرت خضر(ع) جزو سی نفری است که همواره در محضر حضرت بقیّـ[ الله(عج) هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آنهاست.

نقش حضرت در زمان غیبت

همان گونه که ملاحظه شد، حضرت خضر(ع) در ایّام حضور معصومان نقـش بسیار مهمّی را ایفا می‌کرد؛ گرچه بیشتر کارها و برنامه‌هایش را احدی، جز آنها نمی‌داند که به برخـی از آنها قبلاً اشاره شد؛ امّا در زمـان غیبت بقیّـ[ الله الاعظم(عج) بـدون شک، کارهای زیادی را انجام می‌دهد که ما از آن بی‌اطّلاع هستیم؛ امّا کاری که طبق فرمایش امام رضا(ع) انجام می‌دهد آن است که: آن سلامی که به سایر معصومان داشته, بدون شک همان را نسبت به امام زمان(ع) ادامه می‌دهد؛ چنان‌که امام رضا(ع) فرمـود: «و انه لیأتینا فیسلـم علینا؛ نزد ما مـی‌آید و به ما سلام می‌کند.»

و آن کارهایی که سایر معصومان در زمان حضور، از جمله امام صادق(ع) به عهده خضر واگذار می‌کردند, یقیناً در زمان غیبت امام زمان(ع) به او واگذار خـواهـد شـد. از قبیل, رسیدن به فریاد درمانـدگان در بیابان‌ها و گم شدگان و غیـر آن و از همه مهم‌تـر آن است که خـداونـد به وسیله خضـر, امام زمان(عج) را در ایّام غیبت از تنهایـی بیرون آورده, مونـس آن حضرت خواهد بود.

امام رضا(ع) می‌فرماید: «و سیـونـس الله به وحشه قائمنا فـی غیبته و یصل به وحدته؛ و در آینده خـداونـد به وسیله او وحشت قائم ما را در ایّام غیبتـش به انـس مبـدّل خواهد کرد و یار آن حضـرت در تنهایـی خـواهـد بـود.»

ملاقات خضر نبی(ع) با حضرت علی(ع) به روایت خود آن حضرت

لحظه‌ای که برای غسل دادن رسول خدا(ص) آماده می‌شدم، همین که بدن پاک و پاکیزه آن حضرت را بر سکو نهادم، صدایی از گوشه اتاق به گوشم رسید که گفت: «علی! محمّد را غسل مده، بدن پاک و مطهّر او احتیاج به غسل و شست‌وشو ندارد.» از سخن او در دلم گمانی پیدا شد؛ (امّا به زودی بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم: «وای بر تو، تو که هستی؟! پیامبر خدا(ص) ما را به غسل و شست‌وشوی خود فرمان داده است و تو از آن نهی می‌کنی؟!» در همین حال آواز دیگری با صدایی بلندتر شنیده شد که گفت: علی! او را بشوی و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشک و حسدی که بر محمّد(ص) دارد، خوش ندارد که وی با غسل و طهارت پای بر بساط پروردگار خویش بگذارد. گفتم:‌ «ای صاحب صدا! از اینکه او را به من معرفی کردی، خدا به تو پاداش نیک دهد؛ امّا تو کیستی؟» گفت: من خضر نبی هستم که برای تشییع جنازه پیغمبر خاتم(ص) آمده‌ام.

ذکر جنگ

در جای دیگری آن حضرت می‌فرماید:

«شب پیش از جنگ بدر، جناب خضر(ع) را در خواب دیدم. از او خواستم دعایی به من بیاموزد که وسیله نصرت و پیروزی بر دشمنان و مشرکان گردد، پس گفت: بگو، «یا هو، یا من لا هو إلّا هو» همین که صبح شد، به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدم و خواب شب گذشته را برایش باز گفتم.»

فرمود: «علی! اسم اعظم را به تو آموخته‌اند.»

این دعا در روز بدر پیوسته ورد زبانم بود.

گفت‌وگو با حضرت خضر

حارث اعور همدانی می‌گوید: در «نخیله»، نزدیک «کوفه»، پیرمردی را با امیرالمؤمنین، علی(ع) دیدم. به امام گفتم: این مرد کیست؟ فرمود: «برادرم خضر است که نزد من آمده و از باقی مانده عمر دنیا می‌پرسد. من نیز از مقداری که از عمر دنیا گذشته از او پرسیدم. او به من خبر داد؛ ولی من از او آگاه‌ترم.» آنگاه فرمود: «برای ما طبقی از خرمای تازه از آسمان آوردند. خضر هسته‌هایش را دور انداخت؛ ولی من در دستم جمع کردم». به امیرالمؤمنین(ع) گفتم: هسته‌ها را به من ببخش. امام نیز آنها را به من بخشید و من آنها را کاشتم و محصولی که داد، بهترین رطبی بود که تا آن زمان دیده بودم.

شباهت حضرت حجّت(عج) به حضرت خضر(ع)

1? خداوند تعالی عمر خضر(ع) را طولانی نموده و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است. همچنین خداوند عمر قائم(ع) را طولانی قرار داده است و یکی از دلایل و استدلال‌ها بر طولانی بودن عمر قائم(ع) طولانی بودن عمر خضر(ع) می‌باشد؛

2? نام حضرت خضر، بلیا است بر چوب خشکی نمی‌نشست؛ مگر اینکه سبز می‌شد و هر گاه نماز بگذارد، اطرافش سبز می‌شود و … حضرت قائم(ع) نیز به هر سرزمینی پا بگذارد سبز و پر گیاه می‌شود و آب از آنجا می‌جوشد و چون از آنجا برود، آب فرو می‌رود و زمین به جای خود بر می‌گردد؛

3? خداوند به خضر قدرت و نیرویی عنایت فرموده که به هر شکل که بخواهد در می‌آید. خداوند همین قدرت را به حضرت قائم(ع) نیز عنایت فرموده؛

4? علّت کارهای خضر(ع) آشکار نشد؛ مگر بعد از اینکه خودش فاش کرد. علّت غیبت حضرت قائم(عج) آن طور که باید، مکشوف نمی‌شود؛ مگر بعد از ظهور؛

5? خضر هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند، تمام مناسک را انجام می‌دهد، قائم(عج) نیز هر سال در مراسم حج شرکت می‌کند و مناسک را به جای می‌آورند.

پی‌نوشت‌ها:

1? بحارالانوار، ج 53، ص 39، حدیث 1، مطبعـ[ الاسلامیه، (1388 هـ . ق) تهران.

منبع: پرورش روح، ج 2، ص 352?




دوشنبه 91/12/7

مدیتیشن حربه ای برای حذف مراقبه اخلاقی است

کلمات کلیدی :

مدیتیشن مدیتیشن حربه ای برای حذف مراقبه اخلاقی است

مدیتیشن به زبان ساده چیزی نیست به جز خاموشی ذهن و با هستی یکی شدن و در خدا حل شدن.

 

جمل? بالا چکید? باور کسانی است که به مدیتیشن اعتقاد دارند. در جمله فوق بیش از هر چیز به معناگرایی در مدیتیشن و ارتباط با خداوند تأکید شده است. اما به راستی حقیقت مدیتیشن چیست؟ پیامدهای آن کدام است؟ چه نسبتی با تهذیب نفس و خودسازی دارد؟ سؤال مهم‌تر این است که مدیتیشن با عبادت اسلامی چه تفاوتی دارد؟ آیا این دو با هم یکی هستند؟

ابتدا باید دانست که مدیتیشن منحصر به هیچ مکتب و آیینی نیست. مثلاً همه میدانیم که عقیده به عصمت امامان دوازده‌گانه، منحصر به شیعیان است. اما در مورد مدیتیشن این گونه نیست که باور به مدیتیشن مربوط به دین یا آیین خاصی باشد.

البته بعضی از مکاتب اساساً به مدیتیشن اعتقادی ندارند. اما مکاتبی که به مدیتیشن اعتقاد دارند، اگر چه در فنون و مدل‌های مدیتیشن با هم کاملاً یکسان نمی‌اندیشند و هر کدام به صورتی این کار را انجام می‌دهند، اما اعتقاد به اصل این عمل در هم? آن‌ها وجود دارد.

خاستگاه مدیتیشن

مدیتیشن در شرق، به خصوص در هند جایگاه ویژه‌ای دارد که در غرب با نام «مراقبه» از آن یاد می‌شود. مدیتیشن در میان مکاتب شرقی، در یوگا جایگاهی رفیع دارد. یوگا از یک طرف با گارد ورزشی وارد شده و از سوی دیگر به متافیزیک و معناگرایی دعوت می‌کند. اما سرگذشت عبادت در یوگا خواندنی است.

عبادت در یوگا در قالب مراقبه هندی تعقیب می‌شود. مراقبه هندی که امروزه در غرب از آن به مدیتیشن هم یاد می‌شود، همان چیزی است که در یوگا برچسب عرفان به خود گرفته و ادعای سعادت بخشی به هوادارن یوگا را دارد.

اگر چه در این نوشتار مدیتیشن را با توجه به جایگاه آن در یوگا بررسی می‌کنیم؛ اما از آن جا که گفته‌های ما در باب اصل مدیتیشن است، هر مکتبی که به مدیتیشن باور دارد، بالتبع این نواقص و نارسایی‌ها در مورد آن هم جریان خواهد داشت.

معنای مدیتیشن

یکی از شکل‌های عبادت در مکاتب شرقی از جمله در یوگا، «مانترا و مدیتیشن» است که نام «دیانا» هم بر آن اطلاق می‌شود؛[1]مثلاً مدیتیشن «جاپا» یکی از انواع دیانا است.[2]

برای مدیتیشن فواید زیادی را ادعا کرده‌اند:

1?مدیتیشن، صلح و آرامش مطلق به انسان ارزانی می‌دارد که در آن از تفکرات و اوهام خبری نیست.

2? با کمک تمرین‌های مدیتیشن یوگا، فرد از حلقه تولد و مرگ(تناسخ) رها می‌گردد.

3? رهایی از گناه و منیت و رسیدن به خودِ بزرگ.[3]

مهم‌ترین ادعا در مدیتیشن دو خاصیت است: اول با تکرار مانترا روح فرد از گناه مبرّا می‌شود. دوم این که انسان از حلقه‌های رنج، تولد و مرگ نجات پیدا می‌کند.

از آنجا که یکی از مسلّمات مکاتب شرقی، تناسخ و گرفتاری در چرخه «سامسارا» است، از «مانترا» برای این آزادی کمک می‌گیرند. مانترا از «مان» به معنای فکر کردن و «ترا» به معنای محافظت کردن یا آزاد شدن از حلقه‌ی سامسارا است.

مانترا کلمه‌ای است که هنگام تمرکز و مدیتیشن، آن را مرتباً تکرار می‌کنند. معادل این عبارت را در فارسی «ذکر» گفته‏اند.[4]

در میان مدیتیشن‌های یوگا، مراقبه «جاپا» جایگاه ویژه‌ای دارد. جاپا عبارت است از تکرار هر مانترا یا یک نام مقدس، حتی اگر نام یک الهه یا بت باشد.[5]در یوگا ادعا شده‌ از آن رو که تمرین‌های مشکل «هاتایوگا» برای اکثر انسان‌ها امکان‌پذیر نیست. «جاپا‌یوگا» یا تکرار نام‌های مقدس، ساده‌ترین راه برای رسیدن به روشن‌بینی است. [6]

در «گیتا» کتاب مقدس هندو به اهمیت جاپا اشاره شده است که انجام جاپا منجر به «ساما‏دهی» و ارتباط و همدلی با خداوند می‌گردد. انجام جاپا باید به صورت عادت درآید. همراه با اخلاص، به صورت نیایش، توأم با عشق و ایمان و اعتقاد؛ چون هیچ یوگایی بالاتر از جاپا وجود ندارد. مانترای اُم AUM که ذکر برهمن است، در مراقبه‌ جاپا مورد تأکید است و توصیه و تأکید بر مانترای اُمبرای درک معانی درونی و شهود معنوی در یوگا آمده است.[7]

هدر دادن انرژی معنوی در مدیتیشن

در تهذیب نفس، انسان‌ها باید سرمایه‌های ذهنی و روحی خویش را در جهت کسب خصلت‌های شایسته به کار گیرند و با این ذخایر روحی، به خالق خویش پل بزنند و قدمی در راه رضایت او بردارند.

قوای ذهنی انسان که در متون اخلاقی اسلام، ابزار بسیار قوی برای درک عالم مثال معرفی شده و با نام قوه خیال از آن یاد شده است، یکی از نعمات خداوند برای درک حقایق عوالم بالاتر است. اما جالب این است که در مدیتیشن این قوا نه تنها ابزار دیده نمی‌شوند، که مانعی برای سلوک معنوی تلقی می‌شوند.

عملی به نام بی‌ذهنی که در مدیتیشن از آن بارها و بارها به عنوان عمل مثبت نام برده می‌شود، در حقیقت قائل شدن به مزاحم بودن ذهن است. آن چه در فرآیند مدیتیشن انجام می‌شود، تخلیه ذهن است و آن چه باید تعقیب شود، راندن و پس زدن خطورات و وسوسه‌های ذهنی و در نتیجه «مرخص کردن ذهن» است.

چنان‌که یک لفظ می‌تواند انسان را به فضای مدیتیشن وارد کند، همین‌طور ممکن است ‌سماع صوفیانه، آدمی را به حالتی خلسه گونه ببرد و نوعی از وانهادگی درونی را به ارمغان آورد.[8]بنابر این در مراقبه و مدیتیشن، نیروهای مهاجم نابود نمی‌‌شوند و اقدامی برای ریشه‌کنی این‌گونه امواج مزاحم صورت نمی‌گیرد؛ بلکه عملیات تهذیب، صرف «پس راندن افکار» می‌شود.

در فرآیند مدیتیشن، مشکل از اساس حل نمی‌‌شود و ذهن هم‌چنان منتظر افکار مخرب است و این‌گونه افکار، هم‌چنان به سمت ذهن هجوم می‌آورند. البته در یک اقدام منفعل، با آن‌ها مدارا می‌شود و با هل دادن ذهن به کناری، فقط جلوی صدمات آنی به ذهن گرفته می‌شود؛ به عبارت دقیق‌تر آن‌چه در حقیقت در مراقبه اتفاق می‌افتد، رفع است، نه دفع.

نتیجه این که در مدیتیشن هر ‌چند به طور موقت ممکن است انسان از ناحیه ذهن احساس آرامش کند، اما چون ذهن از قوای مفید خالی می‌شود، عملاً توانمندی جدیدی در آن رخ نمی‌‌نماید و حتی از تشویش‌ها رهایی نمی‌‌یابد و اگر زمینه‌ای پیش آید، دوباره ذهن درگیر تنش‌ها و پراکندگی‌ها خواهد بود. در نهایت این که استرس‌های ذهنی و تنش‌‏های درونی همچنان باقی‏اند و قدمی ریشه‌‏ای در مداوای آن‌ها برداشته نشده است.

مدیتیشن با همدردی چه نسبتی پیدا می‌کند؟

در مدیتیشن توصیه می‌شود که باید از شرِّ پراکندگی فکر خلاص شد. به دنبال آن ادعا می‌شود که ذهن آرام، یعنی رسیدن به آگاهی خالص. این آگاهی خالص همان چیزی است که از جنس معنویت و تهذیب نفس است.

بماند که این آگاهی که ادعا می‌شود؛ اولاً حاوی هیچ علم و معلومات جدیدی نیست و به علاوه رضایت خداوند را در پی ندارد. اما سؤال مهم این است که اگر این خلوت گزینی اتفاق بیفتد در ساحت روح چه تغییراتی نسبت به هم نوعان رخ می‌دهد؟ یعنی حال که پیوندی با عالم معنا حاصل نشد، آیا پیامد مثبتی برای انسان دوستی ایجاد می‌کند(نتیجه اجتماعی)؟ فرایند «نظاره گری محض» که در مدیتیشن مطلوب معرفی می‌شود، به مرور یک لازم? منفی را ایجاد کرده و به آن دامن میزند.

از آنجا ‌که در مدیتیشن و خلوت گزینی هندی، باید با تمام افکار و خیالات مزاحم، عادی برخورد کرد و فقط شاهد رفت ‌و آمد افکار بود و به نظاره، بسنده نمود؛ نظاره‌گر باید همه چیز را غیر واقعی ببیند و همه امور را با خود، بیگانه فرض کند و با «عینک وهم» به همه چیز بنگرد. چون اگر قرار باشد با اخبار و رویدادها، جدی برخورد کرده، حسّاسیّت به خرج دهد، «نظاره‌گری محض» اتفاق نمی‌‌افتد.

هر‌چند آن‌چه از ناحیه شاهد اتفاق می‌افتد «بی اعتنایی» در برابر پدیده‌های خارجی است، اما در حقیقت، دادن رای موافق به هر چیزی است که در عالم خارج اتفاق می‌افتد؛ زیرا ناظر، قصد رویارویی با هیچ چیزی را ندارد و خوب و بد همه می‌آیند و می‌روند و او فقط باید خود را دور نگه دارد و خویشتن را در معرض قرار ندهد.

نتیجه چنین تعاملی با واقعیات دنیای خارج، دادن رأی ممتنع به همه‌چیز و کنار کشیدن از هر‌گونه رفتار اصلاحی در عرصه اجتماع است. آن‌چه در نهایت رقم می‌خورد «عدم احساس مسئولیت» در برابر انسان‏ها و از بین رفتن «روح همدردی» با دیگران است.

ممکن است گفته شود کسانی که مدیتیشن می‌کنند این گونه نشده‌اند، در پاسخ می‌گوییم که قوای عاطفی در انسان بسیار قوی است. خداوند انسان‌ها را مجهز به عواطف و احساسات آفریده و عواطف هیچ گاه کاملاً ریشه کن نشده و بالاخره در باطن انسان‌ها سوسو می‌زنند. پیامد مدیتیشن تضعیف این عواطف است، نه ریشه کنی آن‌ها.

مدل اخلاقی در اسلام نه تنها عواطف را کم رنگ نکرده، بلکه آن‌ها را ارتقا داده و به رقت آن‌ها کمک می‌کند. در تهذیب نفس حقیقی، این قوا رشد کرده و به مرتب? بالاتر می‌رسند. اما در مدیتیشن نه تنها ارتقا نمی‌یابند که تضعیف شده و به مرور به مدارا با همه چیز(چه رویدادهای مثبت و چه منفی) تبدیل می‌شوند. روشن است که مدارا با رویدادهای منفی در جامعه مطلوب نیست و عرفان حقیقی با مجاهده و اصلاح‌گری و حماسه و شور همراه است نه با تن دادن به همه چیز.

تفاوت مدیتیشن با خودسازی

بعضی تصور می‌کنند که نتیجه مدیتیشن، همان چیزی است که در متون اسلامی خودسازی یا تهذیب نفس نام گرفته است. اما باید چند نکته را جهت تفکیک بین تهذیب نفس و مدیتیشن در نظر داشت. مطلب اول این که در اسلام خودسازی در قالب کنار گذاشتن صفات رذیله دنبال می‌شود. یعنی اگر موفق شود که رذایل اخلاقی همانند دروغ، غیبت، حسد و دیگر صفات ناشایست را کنار بگذارد، به خودسازی نایل شده است.

اما در مدیتیشن اساساً به مبارزه با صفات منفی دعوت نمی‌شود و کنار گذاشتن رذایل مطرح نیست. روشن است اگر کسی روزانه نه یک بار که چند بار مدیتیشن کند، با صفات روحی خود کاری نکرده است؛ یعنی نه صفات بد را از بین برده و نه صفات نیکو را در خود ایجاد کرده است.

در مدل اخلاقی اسلام، قوای ذهنی نه فقط تعطیل نمی‌‌شود، که این قوا پیوسته به شناسایی امیال منفی و هَرَس درون مشغول است. کار ذهن در مراحل ابتدایی سلوک، کمک به پیراستن درون است و در مراحل بالاتر که کار سالک از پیرایش درون به آرایش روح می‌رسد و سالک با افزودن ذخایر معنوی خود، به مراتب فنا نزدیک می‌شود، قوای ذهنی با تفکر و تأمل بر آیات آفاقی و انفسی، ایفای نقش می‌کنند و در مقامات بالاتر با تأمل بر اسما و صفات حق، به عروج روح کمک می‌نمایند.

نتیجه این که در این مدل، آشفتگی ذهنی از ابتدا شکل نمی‌‌گیرد. از آن‌جا که انرژی ذهن به کار گرفته می‌شود و قوای او رها نیستند، ذهن پذیرای خطورات و وسوسه‌ها نخواهد بود.

علی(ع) فرمود: «طوبی لمن شَغَلَه عیبه عن عیوب الناس؛ خوش به حال کسی که پرداختن به خود، او را از مشغول شدن به دیگران بازداشته است».[9]

در مدیتیشن یوگا هر چند به بدن توجه ویژه می‌شود و یوگی‌ها با بدن تکنیک‌های زیبایی را انجام می‌دهند. چون توجه به بدن، با تعالی معنوی و رضایت خداوند پیوند نمی‌‌خورد، فقط تقویت نیروی جسمی است و پرورش جسمی در نهایت باعث سرگرمی انسان و حد‌اکثر فایده آن، آرامش ذهن است. صد البته آرامش ذهنی، کم‌ترین ارتباطی با شکوفایی استعدادهای معنوی آدمی و تعالی معنوی او ندارد.

اما در اسلام به بدن(از این نظر که باید به کمال اخروی منجر شود) توجه می‌گردد و این طور نیست که فرصت محدود عمر به یادگیری تکنیک‌های «آسانا» بگذرد و دست آخر هم انسان با کالایی به سرای آخرت قدم ‌گذارد که برای آن منزلگاه سودی ندارد.

چنان‌که گفته شد مدل خودسازی در اسلام «مدل کار با ملکات روحی» است؛ یعنی انسان معنوی کسی است که خصلت‌های الهی مانند راستگوئی، امانت داری، بندگی خداوند را تحصیل کرده و خصلت‌های منفی مانند تهمت، خودخواهی، جاه طلبی و دیگر خصال منفی را در خود ریشه کن کند. طبیعی است که قو? ذهن، نه تنها مانع دیده نمی‌شوند، بلکه مددکار سالک و زور بازوی عارف تلقی می‌شوند و برای ایجاد ملکات روحی، بیشترین استفاده از همین قوه صورت می‌گیرد.

کارشناس حوزوی معنویت‌های نوظهور،

حجت الاسلام حمزه شریفی دوست

/925/م11/ر

[1]. جاپا یوگا، ص37؛ دم گستری در یوگا، ص 138 و 139?

[2]. هر گاه توجه بر چیزی متمرکز شود، آن را دارانا خوانند. هر گاه آگاهی و همواری به سوی نقطه‌توجه جاری شود، دیانا خوانند. هر گاه همان آگاهی که سرشت نهادینش به پاکی می‌درخشد و گویی بی‌کران است،آن را سمادی خوانند. چون دارَنا و دیانه و سمادی را با هم عمل کنند، آن را سنیَمه خوانند. ر.ک: هستی بی‌کوشش، یوگا سوتره‌های پتنجلی، ص 125?

[3]. جاپا یوگا، ص 17 و 34?

[4]. دایره المعارف یوگا، سووامی شیواناندا، ترجمه‌ رضا رامز، ص 45?

[5]. دم‏گستری در یوگا، ص85 ؛ جاپا یوگا، ص 35?

[6]. جاپا یوگا، ص35?

[7]. همان، ص 203?

[8]. حرکات انرژی‏زا، بلون و جونز،آرام؛ تجسم خلاق، 1386، ص 58?

[9]. نهج البلاغه، خطبه 176?

منبع:رسا




جنازه خشک شده روی گنبد سبز نبوی!

کلمات کلیدی :

شاید تا کنون برایتان سؤال شده باشد این برجستگی روی گنبد خضرای پیامبر چیست ؟

جنازه خشک شده جنازه خشک شده روی گنبد سبز نبوی!

درجریان تخریب قبور در راستای فعالیت وهابیون در مدینه ، یکی از وهابیون برای تخریب گنبد مطهر حضرت رسول (ص ) و برای بمب گذاری به بالای گنبد می رود که ناگهان صاعقه ای با او برخورد می کند و او همان جا خشک می شود.

بعدها وهابیون هر کاری می کنند که جسد این شخص را از آنجا جدا کنند نمی توانند و نا چار میشوند به این گونه که مشاهده میکنید آن را پنهان کنند. از طرف دیگر هم مدعی شده اند که این برآمدگی برای امور اضطراری! در گنبد خضرای نبوی ایجاد شده است و از آن به عنوان «دریچه رحمت» برای نزول باران!! نام می برند.

منبع: باشگاه افسران جنگ نرم




فلسفه و فواید تسبیحات حضرت زهرا(س)

کلمات کلیدی :

تسبیح، عبادتی برگزیده است که هرکس در سیر معنوی خویش، به قدر طاقت و معرفتش از آن بهره می‌گیرد و این در حالی است که از ائمه(ع) قبل از خلقت عالم مادی، به تسبیح ذات اقدس حق مشغول بوده‌اند.

 در آستانه فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) مرکز خبر حوزه به بخش اندکی از آثار و فواید مادی و معنوی تسبیحات حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از نمازهای واجب پرداخت.

بهترین تعقیبات نماز،‌ تسبیحات حضرت زهرا(س) است و شایسته است که بعد از نمازهای واجب و زمان‌های دیگری چون وقت خواب و ابتدای زیارت بزرگان و پیشوایان دین بر آن مداومت شود.

هدیه‌ای آسمانی از جانب پدر

هنگامی که فاطمه(س) از سختی کارهای خانه در زحمت بود،‌امیر‌مؤمنان به ایشان فرمود: نزد پدر برود و خدمتکاری درخواست کند تا در امور منزل یار و همکارش باشد.

وقتی پیامبر(ص) از خواسته‌آنان آگاهی یافت، فرمود: «ای فاطمه، می‌خواهی چیزی به تو عطا کنم که از خدمتکاری و همه دنیا با آنچه در آن است، ارزش‌مند تر است؟ حضرت فاطمه(س) فرمود: مشتاقم بدانم چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: بعداز نماز سی و چهار مرتبه «الله اکبر» و سی و سه مرتبه «الحمد لله» و سی و سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آن را با «لا اله الا الله» ختم کن. این کار برایت از چیزی که می‌خواهی و از دنیا و هرچه در آن است،‌بهتر است.»

در آن لحظه که این هدیه آسمانی به فاطمه(س) عطا شد، فرمود:‌« از خدا و رسول راضی شدم.»

امام باقر(ع) درباره تسبیح حضرت زهرا می‌فرماید: «خداوند متعال با هیچ ستایشی بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا(س) عبادت نشده است و اگر چیزی افضل از آن وجود داشت، رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) اعطاء می‌کرد».

تسبیح حضرت زهرا که به مناسبت مداومت آن حضرت در انجام آن، به ایشان منسوب گردیده است، درواقع تسبیح حضرت حق‌تعالی است!!

معنای تسبیح حضرت زهرا(س)

الله اکبر

انسان با گفتن «الله اکبر» به نهایت عجز خود اعتراف می‌کند و به ناتوانی‌اش به درگاه الهی بارها اقرار می‌کند.

جمیع بن عمیر می‌گوید: در محضر امام‌صادق(ع) بودم. حضرت از من پرسید: «جمله «الله اکبر» یعنی چه؟‌گفتم:‌یعنی خدا از همه چیز بزرگ‌تر است. حضرت فرمود:‌ مطابق این معنا خدا را چیزی تصور کرده ای و او را بزرگ تر از آن چیزها تصور نموده‌ای. عرض کردم: پس معنی «الله اکبر» چیست؟‌حضرت پاسخ داد:‌معنایش این است؛ «الله اکبر من ان یوصف؛ خداوند بزرگ‌تر از آن است که توصیف گردد.»

الحمدلله

پس از آن‌که انسان به عجز و ناتوانی خویش در شناخت خالق اعتراف کرد، با گفتن «الحمد لله» که از افضل اذکار تسبیح است،‌وارد مرحله بعدی می‌شود.

حضرت امام‌خمینی در باب حمد می‌فرماید: «حمد خدا مساوی شکر است؛ چنانچه در روایات کثیره وارد است، کسی که «الحمد لله» بگوید شکر خدا را ادا کرده است، چنانچه امام‌صادق(ع) فرمود:‌شکر هر نعمتی اگرچه بزرگ باشد،‌این است که حمد خدای عزوجل کنی».

سبحان الله

شخصی از حضرت علی(ع) پرسید:‌ »معنی «سبحان الله» چیست؟ حضرت فرمود: «سبحان الله» تعظیم مقام بلند و با عظمت خدا و منزه دانستن او از آنچه مشرکان می‌پندارند، است و زمانی‌که بنده این کلمه را می‌گوید، همه فرشتگان بر او درود می‌فرستند».

ثواب تسبیح حضرت زهرا با تربت امام‌حسین(ع)

درباره ثواب تسبیح حضرت زهرا(س) با تربت امام‌حسین(ع) از حضرت صاحب الامر (عج) روایت شده است: «هرکه تسبیح تربت امام‌حسین(ع) را در دست داشته باشد و ذکر را فراموش کند، ثواب ذکر برای او نوشته می‌شود».

بعداز آن‌که رسول اکرم(ص) تسبیحات را به کوثرش عطا کرد، حضرت فاطمه ابتدا رشته‌ای از پشم تابیده و با آن به تسبیح پرداخت، تا این که حضرت حمزة بن عبدالمطلب شهید شد. پس حضرت فاطمه(س) از تربت قبر آن بزرگوار خاک برداشت و تسبیح ساخت و با آن تسبیح می‌کرد و مردم نیز چنان کردند و چون سید‌الشهدا شهید شد، سنت شد که از تربت آن امام‌مظلوم،‌تسبیح سازند و با آن ذکر گویند.

فضیلت و آداب تسبیح حضرت زهرا(س)

درباره فضیلت و آداب گفتن تسبیح حضرت زهرا(س) روایات زیادی از ائمه معصومین(ع) وارد شده است که به برخی اشاره می‌شود:

*جلوگیری از تیره بختی

ابو‌هارون مکفوف می‌گوید: «امام‌صادق به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود.

*خوشنودی خداوند، دوری کردن شیطان

امام باقر(ع) فرمود:‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.»

*آمرزش گناهان

امام صادق(ع) نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ مِنْ صَلَاتِهِ الْفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود»(کافی ج 3 ص 343)




آخرالزمان، از زبان پیامبر(ص)

کلمات کلیدی :

روزگاری که دینتان: پول، قبله‌گاهتان: زنان و کاسبانتان: رباخوار می‌شوند.

غربت چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: «اسلام غریب ظهور کرد و در آخرالزّمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته‌ای وارونه بر خویش ندارند.»

از علی(ع) پرسیده شد: آن زمان چه زمانی است؟ پاسخ گفته شد: «زمانی است که پست‌فطرتان همه جا را پر می‌کنند؛ بزرگواران کمیاب می‌شوند؛ روزگاری است که پادشاهان چون درّندگان، تهیدستان، طعمه آنانند؛ راستی غارت می‌شود و دروغ، فراوان می‌گردد. مردمانشان با زبان، تظاهر به دوستی دارند؛ امّا در دل، دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می‌گیرد و علنی به گناه افتخار می‌کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می‌پوشند.»1

 dqpro9 آخرالزمان، از زبان پیامبر(ص)

احادیث بی‌شماری از پیامبر اکرم(ص) در جلد 22 «بحارالانوار»، صفحه 453 و «کنزالاعمال» درباره روزگار غربت اسلام در آخرالزّمان از شیعه و اهل‌سنّت نقل شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

شخصیّت‌های بزرگ، حیله‌گر خوانده می‌شوند.

«روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکّه تکّه خواهد شد. سنّت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنّت باشد، شخصیّت‌های بزرگ در نزد آنها حیله‌گر خوانده می‌شوند و اشخاص حیله‌گر در نزد مردم، با شخصیّت و وزین خوانده شوند.

مؤمن در نزد آنان حقیر و بی‌مقدار می‌شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد، کودکانشان پلید و گستاخ و بی‌ادب و زنانشان بی‌باک و بی‌شرم و بی‌حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلّت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است.

در آن هنگام خداوند، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب، بر آنها ببارد.»

اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند.

«زمانی بر مردم بیاید که چهره‌هایشان، چهره‌های آدمیان ولی دل‌هایشان، دل‌های شیاطین باشد، به‌سان گرگان درّنده، خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ‌گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغ‌گویی شناسند و چون از آنها غایب باشی، غیبتت کنند. افراد بد، بر آنان مسلّط شود که آنان را به انواع عذاب معذّب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.»

شکم‌هاشان خدایان آنها و  زنانشان قبله‌گاهشان و پولشان دینشان

در جایی دیگر رسول خدا(ص) فرمود: «زمانی بر مردم بیاید که شکم‌هاشان، خدایان آنها شود و  زنانشان، قبله‌گاهشان و پولشان، دینشان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف، اعتبار و ارزش خویش دانند.

از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان‌های مسجدهایشان آباد باشد؛ ولی دل‌هایشان از جهت هدایت خدا خراب شود.

در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد. نخست: تجاوز به ناموسشان؛ دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان؛ سوم: خشکسالی؛ چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان.

اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند: یا رسول الله! مگر آنها بت‌پرست هستند؟ پیامبر(ص) فرمود: «آری، هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حدّ پرستش به آن تعلّق خاطر دارند.

آن‌چنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد.»

از پیامبر خدا(ص) در منابع شیعه و اهل تسنّن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:

«روزگاری بیاید که مردمشان آن‌چنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد: نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد؛ دوم: ستمگران را بر آنها مسلّط سازد و سوم آنکه بی‌ایمان از دنیا بروند.»

یکی از اصحاب از پیامبر(ص) پرسید: یا رسول‌الله! دین مردمشان چگونه خواهد بود؟

پیامبر(ص) فرمود: «زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند. دینداری‌شان به‌سان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.»

از قرآن جز رسم الخطّی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند.

در جایی دیگر پیامبر(ص) فرمود: «زمانی برسد که از قرآن، جز رسم الخطّی و از اسلام، جز نامی برای مسلمانان نماند، آنچنان‌که گروهی در جهان به دین خدا خوانده شوند در حالی‌که همین گروه از هر کسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان، آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.

در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلّیت باشند. مؤمنانشان در میان مردم باشند؛ ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند؛ ولی به راستی با مردم نباشند، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند.»2

به اندک نانی پیش هر کسی کرنش کنند

پیامبر(ص) در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: «زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد؛ چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی.

دینشان پول و قبله‌گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هر کسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند. بازرگانان و کاسبانشان رباخوار و فریبکار و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هرچه دعا کنند به اجابت نرسد.»3

آن‌چنان به قوانین اسلامی بی‌اعتنا شوند که

«روزگاری خواهد آمد که مردمانشان به پراکندگی مصمّم باشند و از هماهنگی و اتّفاق‌نظر و اتّحاد به دور شوند. آن‌چنان به قوانین اسلامی بی‌اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها. از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در




راز فریاد آیتالله بهجت(ره) هنگام سلام نماز

کلمات کلیدی :

«تهران زندگی می‌کردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم.
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
bahjat1 راز فریاد آیت‌الله بهجت(ره) هنگام سلام نماز
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه؟ چرا داد می‌زنه؟ چرا با درد سلام می‌ده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران می‌خونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی می‌رم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند.»
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
منبع: فارس



اقتصاد درعصر ظهور امام زمان (عج)

کلمات کلیدی :

اقتصاد درعصر ظهور امام زمان (عج)Reviewed by گروه چشمان منتظر on May 16Rating:

آنچه از روایات استفاده می شود این است که در عصر طلایی ظهور حضرت حجت (عج)، مشکلات اقتصادی جامعه بشری در سطح کلان حل خواهد شد. رفاه و آسایش پدید خواهد آمد و عوامل سلطه بر فکر و فرهنگ و اقتصاد از بین خواهد رفت و با زدودن فقر و تهیدستی، زمینه رشد و تکامل مادی و معنوی انسانها فراهم خواهد شد، احادیث و روایاتی که رونق اقتصادی در عصر ظهور را بیان می کند، فراوان است.
در عصر ظهور، برکات آسمانی نازل می گردد و آسمان سخاوت خویش را به همه جهانیان نشان خواهد داد. محصولات زراعتی عمده ترین عنصر در رونق اقتصاد جوامع بشری محسوب می شود که خود وابسته و متوقف بر نزولات آسمانی و بارانهای مناسب فصلی است. طبق تصریح آیات و احادیث شریفه، رعایت تقوا، احکام الهی و اجرای عدالت و برابری و رفع ستم، تبعیض و بیدادگری، نزولات آسمانی را در پی خواهد داشت.
در آیه شریفه 96 از سوره اعراف می خوانیم:
«اگر مردم آبادیها، ایمان آورده و تقوا پیشه ساخته بودند، برکات آسمان و زمین را به روی ایشان می گشودیم.»

در عصر ظهور حضرت حجت (عج) با توجه به حاکمیت اصل عدالت و برابری و اجرای دقیق احکام الهی برکل جهان هستی، رحمت الهی و برکات آسمانی در قالب نزول بارانهای مناسب فصلی، تجلی بیشتری پیدا خواهد کرد و زمینه رشد محصولات زراعتی فراهم خواهد شد.
از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است که فرمودند:
«امت من در زمان ظهور مهدی (عج)، به نعمتهایی دست می یابند که پیش از آن، در هیچ دوره ای دست نیافته بودند. در آن روزگار آسمان باران فراوان دهد و زمین هیچ رویدنی را در دل خود نگاه ندارد.»
در جمله دیگر از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم:
«در آخر الزمان در میان امتم، مهدی قیام می کند، خداوند کران تا کران قلمرو حکومت جهانی او را توسط باران، سیراب می سازد، زمین، گیاه و نبات خود را می رویاند، او اموال را عادلانه به مردم اعطا می کند و به دامداری و دامپروری و رونق اقتصادی اهمیت می دهد و امت را عظمت می بخشد.»
در عصر ظهور حضرت حجت (عج) از یک طرف با اجرای احکام و استقرار نظام عدالت و برابری، نابودی ظلم، ستم و تبعیض و بی عدالتی در تمامی چهره و ابعادش، زمین نیز برکات، منابع و ذخایر خود را بدون هیچ گونه امساکی عرضه خواهد کرد و از طرف دیگر با پیشرفت علوم و فنون، زراعت و مالداری نیز رونق گرفته و محصولاتشان چندین برابر خواهد شد. با توسعه علم و دانش، تمامی منابع و ذخایر روزمینی و زیرزمینی، شناسایی و کشف شده همه و همه دست به دست هم خواهند داد و در جهت تأمین رفاه و آسایش انسان، در آن عصر طلایی و رؤیایی بسیج و استخدام خواهند شد.
در حدیثی راجع به عصر ظهور می خوانیم:
«انسان در عصر حاکمیت جهانی حضرت مهدی (عج)، هرآنچه از انواع دانه های زراعی بر زمین بیفشاند، هفت صدبرابر، برداشت می کند. همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: مثل آنان که مال شان را در راه خدا انفاق کنند، به مانند دانه ای است که از یک دانه، هفت خوشه بروید و در هر خوشه ای صد دانه باشد، و خداوند برای هرکس که بخواهد می افزاید.»
در حدیث دیگری می خوانیم: «حکومت او شرق و غرب جهان را فرامی گیرد و گنجهای زمین،برای او ظاهر می شود و در سرتاسر جهان جای ویرانی باقی نخواهد ماند، مگر این که آن را آباد خواهد ساخت.»
در عصر ظهور حضرت مهدی (عج) با کشف منابع و ذخایر زمینی و توزیع عادلانه آن و با رفع نیازهای افراد، فقر و تهیدستی، از کل جهان، رخت بربسته، غنا و بی نیازی تحقق عینی پیدا خواهد کرد.

بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو    بیا که غنچه دل وا نمی شود بی تو

 بر آی از افق ای آفتاب صبح امید     که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو

 هزار چشمه جوشان به دشتها جاریست    یکی روانه دریا نمی شود بی تو

 ز سرد مهری شبهای هجر دلتنگم   بیا که عقده دل وا نمی شود بی تو

 بیا، بیا گره از کار عاشقان بگشای   که عشق و عاطفه معنا نمی شود بی تو

 

از جمله اقدامات و برنامه های اقتصادی حکومت حضرت مهدی (عج) که نقش مؤثری در ایجاد رفاه و آسایش اقتصادی و خشکاندن ریشه های فقر و محرومیت در کل جهان دارد؛ اخذ مالیات اسلامی و توزیع عادلانه آن، در بین افراد مستمند، علیل، بیمار و مستحق خواهد بود. آن گونه که در روایات آمده است، تارکین مالیات اسلامی و مانعین از پرداخت زکات، مجازات سنگین در انتظارشان خواهد بود.
در عصر ظهور، مالیات اسلامی به صورت دقیق، جمع آوری و کاملاً عادلانه توزیع و تقسیم می گردد و نظام طبقاتی حاکم قبل از ظهور، نابود گردیده و جامعه ای مبتنی بر معیارهای اسلامی و انسانی، به وجود خواهد آمد.
از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمودند:
«همه اموال جهان در نزد مهدی گرد آید، آنچه در دل زمین است و آنچه بر روی زمین، آن گاه حضرت مهدی (عج) به مردم بگوید، بیایید و این اموال را بگیرید. اینها ، همان چیزهایی است که برای به دست آوردن آن، قطع رحم کردید و نزدیکانتان را رنجانیدید، خونهای بناحق ریختید و مرتکب گناهان شدید، بیایید و بگیرید.»
بخش کارشناسی این قسمت و صحبت های حجت الاسلام و المسلمین فصیحی غزنوی:
سؤال این است که چرا بنابر روایاتی، حضرت مهدی (عج) مظلوم است؟
در روایات متعدد درباره مظلومیت امام زمان (عج) آمده است که از شخص امام زمان (عج) نقل شده است که ایشان می فرمایند: «من مظلوم ترین مردم هستم.»
اما مظلومیت امام زمان (عج) را می توان این گونه مورد بررسی قرار داد:
- مظلومیت امام علی (ع) در تاریخ ثبت است و جای بحثی در این زمینه وجود ندارد. بنابراین آثار مظلومیت امام علی (ع) بر پیروان آن حضرت و همچنین بر پیشوایان دین ما و بر فرزندان آن حضرت همچنان ادامه دارد و دامنگیر ائمه معصومین (علیهم السلام) شده است.
- مظلومیت امام زمان (عج) ناشی از عدم حضور وی در میان مردم است.
- مظلومیت امام به این معناست که در طول تاریخ و در زمان غیبت، کسانی که از هیچ لحاظ شباهتی به آن حضرت نداشتند، خود را به جای آن حضرت معرفی کردند و مدعی شدند که مهدی موعود هستند. لذا از این جهت امام زمان (عج) مظلوم واقع شده است.
- نکته دیگری که در رابطه با مظلومیت آن امام بزرگوار می شود مورد توجه قرار داد، اتهاماتی است که دشمنان اسلام از آغاز طفولیت تاکنون بر امام زمان (عج) بسته اند و بسیاری از اشکالات و شبهه هایی را درباره مهدی موعود (عج) مطرح می کنند که همین شبهات و اعتراضات و اشکالات در حقیقت یک نوع مظلومیتی است که بر امام زمان (عج) وارد می شود.
- نکته مهمتری که می توان در رابطه با مظلومیت امام به آن اشاره نمود، این است که بسیاری از ستمگران و ریاکاران برای فریب مردم مدعی ارتباط با آن امام بزرگوار بوده اند و هنوز هم کسانی پیدا می شود که ادعا می کنند که همچنان با امام زمان در ارتباطند و این در حقیقت مظلومیت امام زمان (عج) است.
- و همچنین گناهان و ستمهایی که صورت می گیرد، مظلومیتی است که بر امام زمان (عج) تحمیل می شود.
اما در مورد این که این مظلومیت تا کی ادامه دارد و برای رفع مظلومیت امام چه کار می توانیم انجام دهیم، باید گفت که این مظلومیت تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت و در زمان ظهور، با پایان یافتن همه مشکلات و ظلمها و ستمها، مظلومیت امام نیز به پایان خواهد رسید و امام هم از مظلومیت، تنهایی و فریب کاری دغل کاران رهایی پیدا می کند.
 اما وظیفه ما در عصر غیبت چه خواهد بود؟
- ائمه معصومین (علیهم السلام) دعا و نیایش را زمینه ساز تعجیل ظهور آن حضرت بیان داشته اند، بنابراین دعا و نیایش برای تعجیل ظهور آن حضرت یکی از وظایفی است که در عصر غیبت باید انجام دهیم.
- انسان هایی که منتظر حضرت مهدی (عج) هستند، باید هم از لحاظ فردی و هم از لحاظ اجتماعی به خودسازی نفس خویش بپردازند.
- انسان منتظر باید مهدی موعود را آن گونه که در روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) آمده است، بشناسد و کیفیت و علایم ظهورش را درک کند. پس یک انسان منتظر در عصر غیبت وظیفه دارد تا تمام این موارد را به یاد داشته و با آگاهی و شناخت از جایگاه و مقام آن امام بزرگوار، جزو منتظران واقعی آن امام همام واقع شود.
فراهم آوردن رفاه و آسایش و ایجاد شرایطی که در آن، آحاد جامعه جهانی، از حیث معیشتی در وضعیت خوبی باشند و اضطراب و نگرانی از این ناحیه احساس نکنند، درسرلوحه برنامه های کاری حکومت حضرت مهدی (عج) قراردارد. حضرت با توزیع عادلانه بیت المال و درآمدها و نظارت دقیق به دستگاههای اجرایی و اقتصادی حکومت، زمینه لازم برای رفاه و آسایش همگانی را فراهم خواهند کرد. به گونه ای که ساکنان آسمانها و زمین، از شرایط به وجود آمده، راضی و خشنود خواهند شد.
«ابوسعید خدری» می گوید: «پیامبر(ص) فرمودند: به مهدی بشارتتان می دهم. او به هنگام اختلاف مردمان، از میان امت من ظهور خواهد کرد و ساکنان آسمانها و زمین از او خشنود خواهند شد. او مال را درست درست تقسیم می کند. مردی پرسید: درست درست چیست؟ فرمود: میان همه به صورت عادلانه درحدیث دیگری می خوانیم که: « مهدی(عج) میان مردم، در تقسیم اموال، به مساوات رفتار می کند به طوری که دیگر نیازمند و محتاجی یافت نمی شود.»
از مجموع آیات و روایات درخصوص عصر ظهور به این باور و استنباط می رسیم که با حاکمیت نظام عدالت گستر آن حضرت و نزول برکات آسمانها و زمین و نظارت دقیق بر امور اقتصادی، معضل بزرگ فقر و محرومیت که موثرترین عامل در بروز ناهنجاری اجتماعی، به حساب می آید، از جامعه بشری برچیده خواهدشد و با ایجاد رفاه و آسایش موعود، پدیده های دزدی، تجاوز، بی عفتی، رشوه و اختلاس که مولود نامیمون فقر و تهیدستی است، ازبین رفته.
ترس، نگرانی، اضطراب و ناامنی، جایش را به محیط صلح، صفا صمیمیت و امنیت خواهدداد.
از خدا می خواهیم ما را جزو کسانی قرار دهد که حکومت درخشان حضرت مهدی (عج) را درک می کنند.

منبع: راسخون




<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز